به گزارش مشرق، عباس باصولی در کانال تلگرامی خود نوشت: آقای روحانی میگوید: «[دولت من] مثل یک تیم فوتبالیست که در میدان مسابقه با یک تیم قدرتمندِ معروف، دارد مبارزه میکند... سه تا گل زده؛ حالا یک گل هم خورده... هی مداوم بگوئیم یک گل خورده... مردحساب! بگو سه تا گل هم زده... ما باید... منصفانه حرف بزنیم.»
شاید هیچ حرفی تا به امروز منصفانهتر از این چند جمله، رویکرد و عملکرد هشت سالهٔ آقای روحانی را تبیین نکرده باشد. نکتهٔ طلائی این اظهارات بهکار بردن ترکیب «قدرتمندِ معروف» برای توصیف دشمن است.
معنای این ترکیب چیست؟
«قدرتمند» یعنی از من قویتر است. (خیلی هم قویتر است!).
«معروف» یعنی قدرتمندی او بلامنازع است و در آن تردیدی نیست! (همه میدانند او قویتر است!).
به بیان دیگر آقای روحانی از همان ابتداء خود را در میدان مبارزه با حریفی میدیده که تیمش را بهطور قطعی از پیش بازنده میدانسته است. تمام ارزیابیهای ایشان از عملکرد تیمش نیز متکی بر همین رویکرد است.
از نظر آقای روحانی که توان تیمش را در حد عبور از میانهٔ میدان هم نمیدانسته، رسیدن به هجده قدم حریف، سه گل محسوب میشود! از آن طرف ایشان که انتظار داشته گلباران شود، همینکه تعداد معدودی گل خورده، تیمش را بهمثابه حریف ضعیفی که در مقابل آماج حملات فقط یک گل خورده، تصور میکند! و اینگونه است که ایشان خود را سه بر یک برنده میداند! در واقع از نظر ایشان نهتنها این باخت چیزی از ارزشهای تیم او کم نمیکند، بلکه یک پیروزی محسوب میشود!
برای اینکه با رویکرد آقای روحانی بیشتر آشنا شویم لازم است به یک نکتهٔ کلیدی توجه کنیم:
آمریکائیها بارها به روی میز بودن «گزینهٔ نظامی» اشاره کردهاند. در ادبیات آمریکائیها منظور از گزینهٔ نظامی یک عملیات گسترده و برقآساست که در مدت زمان کوتاهی قادر است یک ضربهٔ کاری، ویرانگر، همهجانبه و غیرقابل جبران را وارد کند؛ بدون آنکه حریف فرصت و قدرت پاسخگوئی داشته باشد. (چیزی شبیه به حمله به عراق در زمان صدام.) در واقع آمریکائیها هرگز به گزینهای که در آن حریف قادر به پاسخگوئی باشد یا تبدیل به یک جنگ فرسایشی شود، نمیاندیشند. بیگمان اگر آمریکائیها در مورد ایران چنین امکانی را متصور بودند با توجه به تهدید شماره یکی که از سوی ایران احساس میکنند، لحظهای برای انتخاب این گزینه درنگ نمیکردند و هرگز خود را درگیر مذاکره و برجام و ترفند تحریم نمیکردند؛ اما آمریکائیها از توان بازدارندگی ایران آگاهند. میدانند ایران عراق یا افغانستان نیست. بنابراین وقتی از این گزینه نام میبرند به کارکرد ارعابی آن توجه دارند؛ نه اینکه واقعاً به عنوان یک گزینهٔ عملیاتی به آن بیندیشند.
آقای روحانی بارها گفته است که تدابیر او بویژه در برجام سبب شد که سایهٔ جنگ از سر کشور دور شود. این یعنی آقای روحانی بلوف آمریکائیها در مورد روی میز بودن گزینهٔ نظامی را باور کرده است و واقعاً در پسزمینهٔ ذهنی او اینگونه است که آمریکا قادر است یک ضربهٔ کاری و ویرانگر و بدون فرصت و قدرت پاسخگوئی به ایران وارد کند و اگر تا کنون چنین نکرده بهدلیل تدابیر و بلدی او بودهاست! این خودباختگی در بیان آقای ظریف هم وجود دارد و صراحتاً معتقد است: «آمریکا با یک بمب میتواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد.»(!!)
بهشرحی که رفت منظور آقای روحانی از آن اظهارات بیشتر روشن میشود: با تصور اغراقآلودی که آقای روحانی از توان دشمن دارد، در باور ایشان همینکه پس از هشت سال تنها صنعت هستهای و اقتصاد ما به تعطیلی نزدیک شده و ما همچنان زندهایم، یک پیروزی بهشمار میرود! آن هم سه بر یک!!
شاید اظهارات اخیر، راز عبارت برد-برد ایشان را هم گشوده باشد: اینکه هرچند حریف بازی را از تیم او برده؛ اما همینکه دولت او فراتر از انتظار ایشان ظاهر شده! یک برد محسوب میشود و از این منظر یک معاملهٔ برد-برد شکل گرفته است!!
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.