به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، حجّتالاسلام داود مهدوی زادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است به یادداشت اخیر سعید حجاریان مبنی بر اینکه «رضاشاه را نمیتوان عصاره مشروطه نامید»، پاسخ گفته است.
متن کامل یادداشت مهدویزادگان بدین شرح است:
عصاره را فشرده، چکیده، خلاصه، جوهره و لب هر چیزی گویند. برخی معتقدند، رضاشاه عصاره مشروطه نبود. خب، چگونه است که همه رهبران مشروطه به کمک او شتافتند. اکثریت آنان از تقی زاده و یحیی دولت آبادی و سید ضیا طباطبائی و وثوق الدوله گرفته تا باقی تجددخواهان ریز و درشت به استقبال او آمدند. پشتوانه نظری آنها در چنین حمایتی، نظریه «دیکتاتوری منور» بود. چنانکه امروز نیز از ناحیه تقی زاده های جدید داعیه همین نظریه را دارند و علناً از آن دفاع می کنند.
پس، بر آمدن رضاخان میر پنج، «فلته» یا کار ناگهانی و بی اندیشه نبود. مشروطه خواهان برای عبور از توهم سد مذهب و فرهنگ غنی ایرانی، چاره کار را در برآمدن دیکتاتوری منور دیدند. لذا حتی اگر رضاخان را عصاره مشروطه ندانیم که من با این نظر مخالفم، دست کم، او ثمره و نتیجه مشروطه بود.
اما اکنون همان برخی ها می خواهند بگویند آن اقدام غلط بوده است و نباید مشروطه خواهان راه «تجدد آمرانه» را پیش می گرفتند و به دیکتاتوری چراغ سبز نشان می دادند بلکه باید گفتمان مدرنیته را به جای گفتمان مدرنیزاسیون تعقیب می کردند. البته این حرف، سخن جدیدی نیست و انقلاب اسلامی چنین تلنگری را در ذهنیت برخی ها انداخته است که تجدد آمرانه، راه و تجربه غلطی بوده است. لکن اگر این عده باور به غلط بودن راه طی شده در یکصد سال اخیر دارند، باید به این مساله مهم بپردازند که گفتمان مدرنیته چیست و چگونه به طور معقول عینیت پیدا می کند؟ اگر اینان به راستی مایل نیستند که آیندگان در آغاز قرن شانزدهم، همین قضاوت را درباره سخن آنان نکنند و نگویند گفتمان مدرنیته نیز مانند گفتمان مدرنیزاسیون، «حشو قبیح» است؛ باید به گونه ای منطقی و معقول، این مسأله را پاسخ داد. البته بخشی مهمی از این پاسخ مربوط است به رفع پارهای از موانع ذهنی. در اینجا به چهار مانع اصلی اشاره می شود:
۱) این مهم است که چه کسی یا کسانی می خواهند گفتمان مدرنیته را شرح و توضیح دهند. مسلماً شایستگی اینکار با کسانی است که حقیقتاً اهل نظر باشند و اراده ذاتی شان حقیقت و معرفت است. بنابراین، آن کسانی که سابقه امنیتی، آن هم در سطح عالی برنامه ریزی، دارند و نیز با اراده معطوف به قدرت به دانش نظر دارند، اینان شایستگی چنین کاری را ندارند. هرگز گوهر گفتمان مدرنیته با خواست قدرت معلوم نمی گردد. این گفتمان با خواست قدرت، ماهیت ابزاری پیدا می کند.
۲) شرح و توضیح گفتمان مدرنیته تنها مشروط به درک خلط های درون گفتمانی - مانند خلط مدرنیته و مدرنیزاسیون - نیست بلکه باید درباره خلط های پیرامونی آن مانند خلط فرهنگی ( فرهنگ ایرانی و اروپایی)، خلط تاریخی ( تاریخ تمدن اسلامی و قرون وسطای اروپایی )، خلط مذهبی ( اسلام و مسیحیت )، خلط اقتصادی ( اقتصاد کشاورزی ایران و اروپا )، خلط سنتهای اجتماعی ( سنت های جامعه ایرانی و اروپایی ) نیز اندیشید.
۳) باید تجددخواهان امروز را به اشتباه بودن راه طی شده متقاعد کرد. اگر به راستی برآمدن رضا خان، عصاره مشروطه نیست و هیچ ضرورتی در این کار نبود و نباید مدرنیته را با تجدد آمرانه و مدرنیزاسیون، خلط کرد؛ باید آن دسته از طرفداران گفتمان مدرنیته را که چنین اعتقادی ندارند، متقاعد کرد. هم اکنون گویندگانی از مدرن خواهان هستند که با حس نوستالوژیک رضاخانی، کتاب «رضا شاه» می نویسند و یا ضرورت تاسیس دیکتاتوری را تئوری ریزه می کنند. و متاسفانه از ناحیه کسانی که اینگونه مطالب را خلط تاریخی می خوانند، هیچ عکس العملی دیده نمی شود. اینان بیشتر سعی در متقاعد کردن نیروهای سنتی و دیندار هستند در حالی که مشکل اصلی در متقاعد کردن این دسته از هواخواهان تجدد است.
۴) همه می دانیم که برآمدن رضاخان بدون دخالت اجنبی و قدرت های خارجی ممکن نبوده است. وضعیت امروز جهان از جهت مداخله قدرت های خارجی غربی با یکصد سال گذشته نه فقط هیچ فرقی نکرده است بلکه به دلیل بسط قدرت نظام سرمایه داری، شدیدتر و ریاکارانه تر و خشونت بارتر از گذشته شده است. بنابراین، پیروان راستین گفتمان مدرنیته نمی توانند و نباید این حقیقت را نادیده انگارند. آنان بایستی خط قرمز میان مدرنیته ایرانی و قدرت های سلطه گر را پر رنگ تر کنند. اجنبی کینه توز با تمام قوای نرم و سخت خود در کار مداخله و تغییر سرنوشت ملت است. وقوع خلط های یاد شده تاریخی، نتیجه تفسیر بلکه دیکته کردن آنان نیز بوده است. بخش عمده ای از ماموریت نهادهای فرهنگی و آموزشی بین المللی القای تفسیرهای دیکته شده نظام سلطه جهانی از گفتمان مدرنیته بر کشورهای پیرامونی است. بنابر این، نادیده انگاشتن دخالت اجنبی گناه نابخشودنی است.
نکته آخر اینکه هرگز نشاید که نام و یاد نیک شخصیت بزرگی چون امیر کبیر را در کنار نام دیکتاتوری چون رضا خان میر پنج آورد. این دو شخصیت تاریخی فرسنگ ها از هم فاصله دارند. به یقین اگر امیر کبیر در دوره رضاخان به صدارت اعظمی می رسید به همان سرنوشتی گرفتار می آمد که در عصر ناصری دچارش شد. آنچنانکه مرحوم شهید والا مقام آیت سید حسن مدرس به آن سرنوشت مبتلا شد. همه مان آرزومند تکرار صدارت اعظمی مردان بزرگی چون امیر کبیر هستیم ولی از تکرار دیکتاتورهایی چون رضا خان میر پنج، بیم و هراس داریم. بزرگترین جفای تاریخی آن است که مردان نیک اندیش و خیر خواه ملت با مستبدان و مزدوران اجنبی، یکی انگاشته شود.
انتهای پیام/