میزان: آقای ایزدهی بدوا میلاد کریم اهل بیت (ع) را خدمت شما تبریک عرض میکنم و ممنون هستم که وقت خودتان را در اختیار خبرگزاری میزان قرار دادید.ایزدهی: متقابلا این میلاد با برکت را خدمت شما و همکارانتان تبریک میگوییم. انشالله بحث خوبی داشته باشیم.
محدوده کرامت امام حسن (ع)
میزان: برای ورود به بحث بفرمایید مقصود از کریم بودن امام حسن مجتبی (ع) به چه معناست؟ آیا امام(ع)، صرفا در ویژگی کریمبودن خلاصه میشوند؟
ایزدهی: امام حسن (ع) معروف به کریم اهل بیت بوده و در ایشان یک وجهی از کرامت درنظر گرفته شده است که عمدتا مثلا بیچارگان را اکرام میکند یا مثلا درب خانه ایشان باز بود برای اینکه سفره اطعام بگذارد. این قضیه معروف شده است حال اینکه کریم بودن ایشان ضرورتا به این امر محدود نیست. نامهای که حضرت امیر (ع) به ایشان میدهند که «أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ» و در ادامه میفرماید «لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً» یعنی آن کرامت را به این میداند که عبد دیگری نباشد در خدمت دیگری نباشد خدا او را آزاد آفرید. قطعا هم مراد از عبد و عبید به معنای کنیز و غلام نیست بلکه به معنای آن کرامت ذاتی انسان است. انسان باید در خدمت کسانی نباشد که دلبستگی به خدا ندارند.
منطق کرامت امام حسن (ع): غیر خاضع در برابر غیر خدا
میزان: پس کریم بودن امام حسن مجتبی (ع) منطبق بر یک منطق است؛ چه منطقی؟
ایزدهی: رفتار کریمانه امام حسن (ع) به این منطق بر میگردد که حضرت در قبال خدا خاضع و در قبال هرکسی غیر از خدا غیرخاضع بودند. «لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ» که به کرامت امام حسن (ع) و به کرامت انسان مربوط میشود این محورکل عمل امام حسن (ع) است.
أَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ
میزان: برای شناخت امام حسن مجتبی(ع) آیا صرفا استناد به دوره دهه پایانی زندگی با برکت ایشان کافی است یا باید به گذشته آن امام همام نیز توجه داشته باشیم؟
ایزدهی: بدیهی است که باید به گذشته هم نظری بیفکنیم. برای اینکه بخواهم سیره امام حسن(ع) را یک قدری معنا کنیم شاید خوب باشد قدری عقبتر برویم. یعنی امام حسن(ع) همان کسی است که سوره «هل اتی» در شان ایشان هم نازل میشود (سوره انسان یا هل اتی در جزء ۲۹ قرآن جای گرفته است و درباره خلقت انسان و هدایت او سخن میگوید با این شروع «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا - هر آینه بر انسان مدتی از زمان گذشت و او چیزی در خور ذکر نبود») یعنی کسانی که در کودکی هم مثل پدر و مادر غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر میدهند. یعنی این «بزرگواری» از قبل وجود دارد همین آدمی که وقتی قرار است با نصارای نجران مباهله کنند (اشاره به موضوع مباهله و آیه ۶۱ سوره آل عمران: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ - از آن پس که به آگاهی رسیدهای، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ما زنان خود را و شما زنان خود را ما خود و شما خود آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم») امام حسن (ع) در آن جا هم هست یعنی تعبیر (ابنائنا).
مصادیق انقلابیگری امام حسن(ع)
میزان: اگر بخواهیم به زمان حضرت امیر (ع) برگردیم چطور؛ یعنی زندگی امام حسن (ع) در دوران حضرت علی (ع)
ایزدهی: اگر بخواهیم امام حسن مجتبی (ع) را در زمان حضرت امیر (ع) معنا کنیم اینکه چند اقدام میبینیم که معلوم میشود امام حسن (ع) یک انسان انقلابی، انسان پرشور و انسان ضد ظلم است.
یک. وقتی ابوذر را به ربذه تبعید میکنند و دولت هم ممنوع کرده است تا کسی به مشایعت او نرود و کسی هم به همراه او نباشد، اما حضرت امیر (ع) و امام حسن (ع) میروند و از رفتار خلیفه سوم اعلام برائت میکنند. (اشاره به ماجرای تبعید جناب ابوذر غفاری یکی از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (ص) و یاران امیرالمومنین (ع) به شام و سپس به دلیل اعتراضهایی که در زمان خلافت سوم داشت به ربذه تبعید شد هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور بود کسی او را مشایعت نکند). این نکته بسیار مهم بود اگر کسی که ضد ظلم نباشد وقتی حاکم چنین چیزی میگوید نباید انجام بدهد.
دو. وقتی همراه حضرت امیر (ع) در جنگ جمل (جنگ جمل اولین فتنهای بود که پس از پذیرش خلافت اسلامی توسط حضرت امیر (ع) علیه ایشان انجام شد و طلحه و زبیر و عایشه بر جانشین برحق رسول خدا شوریدند) شرکت میکند، حضرت امیر (ع) ایشان را مامور میکنند که به کوفه بروند و از کوفه نیرو بگیرند و بیاورند. اما در آن زمان استاندار آنجا همکاری نمیکرد و امام حسن (ع) مردم را هوشیار کرده و با خود به جمل آوردند. جالب است که در همان ایام، معاویه به امام حسن (ع) نامه مینویسد که ما با شما مشکلی نداریم و اگر به جای پدرت بنشینی ما شما را به رسمیت میشناسیم، چون پدر شما بزرگان ما را کشته است، اما شما کسی از ما را نکشتهای، فلذا با شما مشکل نداریم، ولی امام حسن (ع) در آنجا اعلام برائت میکند و میگوید کارهای حضرت امیر (ع) به خاطر خدا بود و ایشان بخاطر خدا نبرد کرد و بزرگان شما را کُشت و من هم اگر جای ایشان بودم همین کار را انجام میدادم.
سه. بعد از اینکه حکمیت (حَکَمیّت مربوط به جنگ صفین است که ابوموسی اشعری - خلاف میل حضرت امیر (ع) - نماینده سپاه امام برای حل اختلاف میان مسلمانان شد، اما از عمرو عاص فریب خورد.) ایجاد شد و وقتی عمروعاص و ابوموسی اشعری آمدند امام حسن (ع) موضع گرفتند و میفرماید که حکمیت باطل است، اصلا قرار بود «لا حکم الا لله» باشد و براساس کتاب خدا حکم کنید، اما بر اساس نظر خودتان حکم کردید و اینکه حکمیت نیست؛ لذا میخواهم بگویم امام حسن (ع) در فقرات مختلف هم بحث مقابله با انحرافات، مقابله با رفتارهای نامناسب، مقابله با حاکمان و خلفا، در صف اول بود. اینکه از پیامبر (ص) نقل شده است که «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» اینکه به قیام و قعود تعبیر شده است یکی از مواردی که در اینجا هست اینکه میگویند امام حسن (ع) صلح کرد و امام حسین (ع) قیام کرد.
حکایت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از حیث زمان جنگ و صلح هم برابر است
میزان: پس با این اوصاف قیام و قعود یا صلح و جنگ امام حسن (ع) و امام حسین (ع) برابر هم هست. یعنی طبق فرمایش رسول خدا هر دو امام معصوم (ع) قیام کنند یا صلح، در شأن و منزلت آنان فرق نمیکند.
ایزدهی: این نکته را باید لحاظ کرد که از لحاظ تاریخی امام حسن (ع) شش ماه جنگیدند و ده سال صلح کردند و از قضا امام حسین (ع) هم ده سال صلح کردند و شش ماه جنگیدند یعنی حکایت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از حیث زمان جنگ و صلح هم برابر است. امام حسن (ع) به علتی در اوائل حاکمیتشان جنگیدند و ده سال مجبور به صلح شدند و امام حسین (ع) ده سال بر همان صلح پایدار ماندند و در شش ماه آخر جنگیدند و از قضا عاقبت هر دو امام معصوم هم به شهادت منجر شد. اما اینکه پیامبر فرمود: «قاما أو قعدا»، منطقی است که پیامبر میخواهد به مردم هشدار بدهد که اینها چه صلحشان و چه جنگشان مانع از این نمیشود که آنها امام باشند، امامت و رهبری داشته باشند.
هر منطقی را باید در زمان خود سنجید
میزان: با توجه با مباحثی که مطرح شد آیا میشود ما یکی از این دو منطق را مایه سیاستورزی خودمان قرار دهیم یعنی با نادیده گرفتن جمیع جهات صرفا به آن بخشی استناد کنیم که فکر میکنیم در ظاهر میتوانیم از آن استفاده کنیم؟
ایزدهی: اینکه کدام یک از این دو منطق درست است نمیشود در عالم سیاست گفت کدام منطق درست است، چون هر منطقی را باید در زمان خود سنجید. یعنی یک زمانی حمله نکردن به دشمن، مناسب هست همچنان که در یک زمانی حمله کردن به دشمن، شایسته است. اگر یک کسی کارشناس امور نظامی باشد نگاه میکند که دشمن در چه موقعیتی قرار دارد امکانات دشمن چه است وضعیت خود انسان چیست آیا الان میشود حمله کرد؟ در برخی از اوقات همچنان که حمله کردن نابجا و نارواست در برخی از اوقات حمله نکردن ناروا است لذا باید قبل از اینکه تصمیم را مورد ارزیابی قرار بدهیم ببینیم تصمیم در چه فضایی اتخاذ شده است امام حسن (ع) در چه زمانی صلح کردند امام حسین (ع) در چه زمانی جنگ کردند. با این وضع که فرض کنیم اهل بیت نور واحد هستند در زیارت جامعه (زیارت جامعه، عنوان برخی از زیارتنامههایی است که میتوان برای زیارت هر یک از امامان معصوم (ع) از راه دور یا نزدیک خواند) داریم که «اشهد أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ، طَابَتْ وَ طَهُرَتْ، بَعْضُهَا مِنْ بَعْض: به راستى که ارواح شما، نور شما و سرشت شما یکى است که پاک و پاکیزه هستی». بنابر این همه امامان (ع) از یک نور و منطق هستند به عبارتی اگر بخواهیم این را مثال بزنیم مانند یک منشور است. وقتی در مقابل خورشید قرار میدهیم این منشور را، نورهای مختلف از خودش بروز میدهد. همه اهل بیت (ع) یک منشور هستند مهم این است که در چه زمانی چه نوری ساطع میکنند که این موضوع به زمان و مکان موقعیت برمیگردد.
دلایل صلح امام حسن مجتبی (ع)
میزان: حال که مشخص شد هر امام معصوم دیگری که اگر بجای امام حسن مجتبی (ع) بود همان تصمیم را میگرفت چه آنکه رهبر معظم انقلاب ۲۲ فروردین ۱۳۶۹ در دیدار اقشار مختلف مردم فرموند «حتّی خود امیرالمؤمنین (ع) هم اگر به جای امام حسن مجتبی (ع) بود و در آن شرایط قرار میگرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن(ع) کرد». بفرمایید چه زمینه یا زمینههایی باعث صلح امام حسن (ع) شد؟
ایزدهی: اگر بخواهیم بگوییم چرا امام حسن (ع) صلح کردند باید تاریخ را یک قدری با هم مرور کنیم.
یک. نکته اول اینکه کسانی که با امام حسن (ع) بیعت کردند افراد مختلفی بودند. شهر کوفه یک شهر تازه ساخت بود و تازه شکل گرفته بود و حضرت امیر (ع) هم به این خاطر به این شهر منتقل شد که در جهان اسلام مرکزیت داشته باشد و الا حضرت امیر (ع) در مدینه بودند بخاطر این به کوفه آمدند، چون نسبت به ایران، شام و عراق و مصر مرکزیت داشت. در شهر کوفه از یک طرف قبایلی وجود دارند مانند نظام قبیلگی عربستان، هر آنچه که صاحب قبیله بگوید گوش میدهند و حق مخالفت ندارند.
دو. از یک طرف خوارج وجود دارند همانهایی که با حضرت امیر (ع) جنگیدند و بعد از شهادت حضرت امیر (ع) با معاویه مشکل داشتند از باب مخالفت با معاویه به امام حسن (ع) گفتند که بیاید و طبیعتا به امام حسن (ع) دلبستگی نداشتند.
سه. از طرفی یکسری افراد بودند که شیعه و محب امام حسن (ع) بودند و به ایشان علاقه داشتند، اما تعداد اینها زیاد نبودند لذا اگر تعداد اینها زیاد بود همینها دور حضرت امیر (ع) هم میگشتند. حضرت امیر (ع) به این دلیل در جنگ با معاویه (جنگ صفین) مجبور شد حکمیت را بپذیرد که این افراد اطراف آنها نبودند یعنی تعدادشان زیاد نبود؛ لذا شیعیان امام حسن (ع) کم بودند.
چهار. یک سری افراد هم جزء ارداتمندان به خلیفه سوم بودند و همچنان معترض بودند و در کوفه بودند.
پنج. اجازه بدهید همین منطق را درباره حضرت علی (ع) مطرح کنیم که چرا حضرت امیر (ع) در جنگ صفین مجبور میشوند به حکمیت رضایت بدهند و حال اینکه حضرت امیر (ع) در آستانه پیروزی بود چرا حضرت امیر (ع) در چنین موقعیتی راضی به حکمیت و راضی به اینکه ابوموسی اشعری حَکَم بشود؟ این جز این نیست که مردم به واسطه خدعه عمروعاص به این باور رسیدند که جنگ مسلمان با مسلمان مجاز نیست و باید راضی به حکمیت قرآن بشویم. حضرت امیر (ع) خطاب به آنها فرمودند: قرآن، قرآن ناطق است و آنها یک پوستی را بر سر نیزه کردهاند، ولی مردم به این باور نرسیدند و تجربهای هم نداشتند، چون چنین اتفاقی در جهان اسلامی نیفتاده بود بنابراین حضرت امیر (ع) را مجبور کردند که تن به حکمیت بدهد و وقتی که حضرت امیر (ع) حکمیت را پذیرفت مالک اشتر را معرفی کرد، اما مردم باز اصرار کردند ابوموسی باشد یعنی باز هم اصرار و به تعبیری تیغ به گلوی حضرت امیر (ع) گذاشتند. این در حالی است که حضرت امیر (ع) آن زمان مالک اشتر را دارد، اما امام حسن (ع) مثل مالک اشتر هم ندارد.
شش. در زمان امام حسن (ع) وقتی آن قبایل فریفته شدند و پول گزافی به آنها داده شد به سمت معاویه کشیده شدند. همین منطق را در جنگ سوریه در زمان حاضر دیدیم. یعنی این فضا، فضای آشنایی است. در زمان امام حسن (ع) روسای قبایل خریده شدند و نامه نوشتند به معاویه که ما حاضر هستیم امام حسن (ع) را دست بسته تحویل بدهیم و جالب اینکه معاویه نامه آنها را به امام حسن مجتبی (ع) فرستاد که شما با چنین افرادی کار میکنید.
هفت. از شیعیان تراز اول امام حسن (ع) هم افرادی مثل ابنعباس فرمانده لشگر امام حسن (ع) را داریم که معاویه با پول گزاف و وعدههایی او را میخرد و با تعداد زیادی از سربازان، سپاه امام حسن (ع) را ترک میکند و به سپاه معاویه ملحق میشود لذا امام حسن مجتبی (ع) از افراد اصلی کسی را ندارد.
هشت. خوارج هم انسانهایی نیستند که امام حسن مجتبی (ع) بتواند به آنها اعتماد کرد. خوارج همانهایی بودند که فهم درستی نداشتند.
نُه. حال سوال این است که امام حسن مجتبی (ع) با چه کسانی باید به جنگ برود؟ وقتی حضرت امیر (ع) به نخیله - اطراف کوفه - میرود و مردم را به جهاد عیله معاویه دعوت میکند، ولی مردم نمیآیند و کمتر از ازانگشتان دو دست میآیند حضرت امیر (ع) آن عبارت سنگین را میفرماید: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ -ای کسانی که مردنما هستید، ولی مرد نیستید»؛ و اینکه میفرماید: وقتی شما را در تابستان فرمان جهاد دهم، گویید گرما شدید است، مهلتی تا صولت گرما بشکند و اگر در زمستان فرمان دهم که بر دشمن بتازید، گویید شدّت سرماست، فرصتی تا سورت سرما فرو افتد. شما ای تن پروران که به بهانه گرما و سرما از جهاد میگریزید، پس در برابر شمشیرها چگونه خواهید ایستاد. ای مشابه مردان که از مردانگی دورید»؛ و اینکه حضرت امیر (ع) به تعبییری خطاب به مردم میگویند: «با نافرمانی و کار شکنیتان اندیشهام را تباه کردید، تا آنجا که قریش گفت پسر ابو طالب دلیر مرد است، امّا از دانش نبرد بهره ندارد. خدا پدرشان را بیامرزد آیا کسی از من جنگاورتر، و در جبهه پرسابقهتر هست من هنوز بیست سال نداشتم که پای در جبهه گذاشتم تا امروز که شصت سال را پشت سر نهادهام. امّا چه کنم، آن که فرمانش را نبرند، اندیشهاش را نیز از دست دهند». (بخشهایی از خطبه ۲۷ نهجالبلاغه)
ده. این وضعیت که زمان حضرت امیر (ع) وجود دارد و بعد از ماجرای حکمیت، حضرت امیر (ع) مجدد مردم را به جنگ دعوت کرد، ولی یا بخاطر خستگی از جنگ یا بخاطر فریب دادن معاویه نپذیرفتند و همان منطق در زمان امام حسن (ع) هم وجود دارد و امام حسن مجتبی (ع) نمیتواند بجنگد. یعنی امام حسن مجتبی (ع) صلح نمیکرد نتیجه این میشد که ایشان را دست بسته تحویل میدادند و به بهانههایی میکشتند یا زندانی میکردند، اما امام حسن مجتبی (ع) بجای آن کار معاهدهای بستند و در آن به موارد مهمی اشاره کردند. یکی از موارد این بود که معاویه بعد از خودش نباید کسی را به عنوان حاکم مشخص کند و موارد دیگر. یعنی امام حسن مجتبی (ع) جنگ باخته را به صلح تبدیل کردند و از دشمن امتیاز گرفتند.
تشابهات تصمیمی دوران دو امام معصوممیزان: با توجه به ابنکه به دوران حضرت امیر (ع) هم اشاره شد درباره موضوعاتی بفرمایید که تصمیم گیری درباره آنها چه در زمان حضرت امیر (ع) و چه امام حسن (ع) شبیه هم استایزدهی: بله. من یک مثالی برای شما بزنم. حضرت امیر (ع) با اینکه حق مطلق است، پیامبر ایشان را وصی خطاب کرده است، خلیفه است، در غدیر با ایشان بیعت کردند، اما وقتی قضیه سقیفه (سقیفه به واقعهای گفته میشود که در آن مسیر خلافت در اسلام عوض شد و خلافتی که حق علی (ع) بود و پیامبر (ص) به دفعات متعدد و در مناسبتهای مختلف مانند غدیر خم آن را به همگان اعلام کرده بودند، از ایشان گرفته و به افراد دیگری واگذار شد) به وجود میآید حضرت امیر (ع) اوایل مخالفت میکنند، اما دو نکته بسیار جدی در سیره امام علی (ع) وجود دارد که برای امام حسن (ع) هم حجت است.
یک. نکته اول بعد از اینکه ماجرای «اصحاب ردّه» ایجاد میشود یعنی کسانی در جنوب عربستان ادعای پیامبری میکنند و میخواهند کشور اسلامی را از بین ببرند امام علی (ع) که حق مطلق بود و در ماجرای سقیفه اعتراض داشت به حاکم وقت کمک میکند و به تعبیر میفرمایند ولو اینکه حکومت علوی نباشد حداقل اسلام باشد. اما اینکه اگر ما بیاییم با هم بجنگیم دشمن دیگری از بیرون میآید و عملا درجنگ داخلی ما کل جامعه اسلامی را از بین میبرد و دیگر صدایی از اسلام در نمیآید. آن تعبیری که از حضرت امیر نقل شده است که خطاب به حضرت زهرا (س) میفرماید که اگر من قیام کنم دیگر نامی از اسلام در مأذنهها شنیده نخواهد شد این به این ماجرا عنایت دارد که طبیعتا باید اساس اسلام را مقدم داشت و برای حفظ اسلام حاکم جائر را به رسمیت شناخت ولو اینکه حق هم نباشد. در زمان حضرت امام حسن (ع) وقتی دعوای داخلی جهان اسلام شکل گرفت - یعنی در زمان حضرت امیر (ع) سه تا جنگ و بعد از آن جنگ بین امام حسن (ع) و معاویه - سپاه رم یک قدری فعالیتشان را جدی کردند و آماده بود که وارد سرزمین اسلامی بشوند. جهان اسلام دچار یک جنگ داخلی بود که تاب جنگ بیرونی را نداشت یعنی اختلاف داخلی موجب میشد که دشمن عملا وارد بشود و اساس کشور اسلامی را تهدید کند. امام حسن (ع) به خاطر یک بخشی از اینکار یعنی تهدید دشمن خارجی - که سپاه روم بود - صلح کردند؛ بنابراین سپاه معاویه که قوی شد با سپاه رم جنگید و آنها را شکست داد. اینها نشانه این است که اساس اسلام در خطر افتاده بود و همچنان که حضرت امیر(ع) با خلفا همکاری و همیاری میکند امام حسن (ع) وقتی مصلحت اصل اسلام را مد نظر قرار میدهد بر همین اساس با صلح موافقت میکند که اساس اسلام در خطر قرار نگیرد.
دو. وقتی حضرت امیر (ع) - با وجود اینکه هنوز خلیفه اول مستقر نشده و حاکمیت آنها شکل نگرفته است - خطبهای دارند که از یک طرف ابوسفیان و از طرف دیگری عباس عموی پیامبر (ص) سراغ حضرت امیر (ع) می آیند و به ایشان میگویند اگر بخواهی به خلافت برسی ما به تو کمک میکنیم. وقتی میگویند «ما»؛ منظور این است که از یک طرف ابوسفیان یعنی بنی امیه و از طرفی عباس یعنی بنی عباس؛ و اینها یک ظرفیتی بسیار جدی در قبایل عرب بودند که اگر اینها همکاری میکردند موقعیت شخص تقویت شده و جایگاه رقیبش، ضعیف میشد. در قبال اینها (بنی امیه و بنی عباس) خلیفه اول از قبیله بنی تیم، خلیفه دوم از قبیله بنوعدی و خلیفه سوم هم خودش از بنی امیه است یعنی بازهم با قبیله ابوسفیان همراهی میکند؛ لذا اینها گفتند ما حاضریم با تو همکاری کنیم و تو خلافت را به دست بگیری. حضرت امیر (ع) در اینجا یک فقره بسیار غرایی دارند و به آنها میتازد که (شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاح) شما میخواهید در جهان اسلام تفرقه ایجاد کنید و از اب گل آلود ماهی بگیرید و با آنها مخالفت کرد. در حالی که حضرت امیر (ع) میتوانست به واسطه کمک آنها حاکمیت را به دست بگیرد، ولی با آنها مخالفت کرد. نتیجه این است که منطق حضرت امیر (ع) برای امام حسن (ع) هم وجود دارد که عملا آن فرایندی را امام حسن (ع) انجام دادند که حضرت امیر (ع) انجام دادند یعنی به یک موضوعی تن دادند که مصلحت جهان اسلام را تامین کند. اگر این رفتار انجام نمیشد جهان اسلام به اختلاف دچار میشد و عملا در زمان حضرت امیر (ع) اصحاب ردّه کشور اسلام را فتح میکردند و اسلام از بین میرفت و در زمان امام حسن (ع) این اتفاق به دست رومیان میافتاد و عملا نهال نوپای اسلام از بین میرفت و اسمی از اسلامی باقی نمیماند.
نرمش قهرمانانه
میزان: که اینجا همان بحث نرمش قهرمانانه مطرح میشود
ایزدهی: بله. نرمش قهرمانانه یعنی در مقام اولویت بندی، مصلحت اهم نسبت به مصلحت مهم ترجیح داده بشود. مصلحت جهان اسلام نسبت به مصلحت منطقهای ترجیح داده شود. عظمت اسلام در دراز مدت نسبت به عظمت کوتاه مدت آن ترجیح داده شود. ممکن است در زمان جنگ هم بعضی وقتها عقب نشینی باشد. سنخ جنگ اقتضا میکند. مهم این است جنگ به پیروزی برسد. تعیین راهبرد باید به گونهای باشد که به پیروزی منتهی شود اینکه در کوتاه مدت عقب نشینی کنیم مهم نیست. سنخ جنگ همیشه رو به جلو نیست. در سنخ جنگ عقب نشینی است، مقاومت است، ایستادگی است، پیشرفت و پسرفت است، اما در نهایت بحث پیروزی مطرح میشود.
نقش خواص عصر اما حسن (ع) در صلح
میزان: خواص در هر حکومتی نقش تعیین کننده دارند چه اینکه میتوانند به «سقیفه» یا «حکمیت» و یا «صلح» و ... دامن بزنند. درباره نقش خواص در زمان امام حسن مجتبی (ع) هم بفرمایید؟ خواص چه نقشی در این صلح داشتند؟
ایزدهی: نکتهای که درباره خواص در زمان امام حسن (ع) وجود داشت اینکه خواص بسیار بد رفتار کردند بسیار با امام حسن (ع) بد برخورد کردند به گونهای که امام حسن (ع) در داخل خیمه خودش مجروح میشود یعنی امام حسن (ع) آنقدر یار و طرفدار ندارد که در خیمه خودشان مجروح میشوند و اینقدر مظلومیت دارند که در نهایت توسط همسر خودشان به شهادت میرسند یعنی وضع داخلی امام حسن (ع) اینگونه است و طبیعتا امام حسن (ع) وقتی یار نداشته باشد کاری نمیتوانند انجام دهند.
معاویه و شایعهسازیمیزان: امروزه یکی از موضوعات مبتلابه حکومتداری موضوع «شایعه» است که چه بسا ضربات جبران ناپذیری هم به جا گذاشته است، ولی ظاهرا معاویه و اعوان انصارش ید طولایی در استفاده از این پدیده مذموم یعنی شایعه داشتند. درباره این موضوع بفرمایید که معاویه تا چد توانست با استفاه از شایعه مردم را تحت تاثیر قرار دهد؟ایزدهی: یکی از فرآیندهایی که معاویه درست کرد و امروز هم وجود دارد موضوع «شایعهسازی» است. بارها و بارها معاویه شایعه سازی کرد که امام حسن (ع) با ما صلح کرده است و مردم شل میشدند. بارها گفت به امام حسن (ع) پول داده ام یا اینکه گفته فلان یار امام حسن (ع) کوتاه آمده و به سوی معاویه رفته است. یعنی شایعه سازی به قدری بود که مردم سردرگم شدند. اگر در زمان حضرت امیر (ع) امثال عمار (عمار بن یاسر صحابه پیامبر (ص)، از نخستین مسلمانان و از شیعیان امام علی (ع) بود که بصیرت افزایی میکرد. بعد از وفات پیامبر (ص)، وی در حمایت از علی (ع) از بیعت با خلیفه اول سرباز زد)، ولی در زمان امام حسن (ع) مثل عمار نبودند. شایعه سازی و اختلاف افکنی باعث شد سپاه امام حسن (ع) یارای مقاومت نداشت. چون اطرافیان امام حسن (ع) از یک سنخ نبودند طبیعتا استحکام لازم وجود نداشت.
منطق امام حسن (ع) برای روزگار مامیزان: تا اینجای گفتوگو مشخص شد صلح امام حسن مجتبی (ع) یک موضوع تک متغیره نیست و متغیرهای مختلفی در آن دخیل بودند که باید به جمیع جهات نگاه کنیم. ولی اگر بخواهیم امروز از منطق امام حسن (ع) استفاده کنیم باید به چه منطقی استناد کنیم؟ایزدهی: آن چیزی که موجب میشود منطق امام حسن (ع) برای امروز ما محور باشد باید همواره یادمان باشد به تعبیر رهبر انقلاب «یک وقتایی انقلابیگری به صبر است». انقلابیگری همیشه به تاختن و برخورد مبارزهجویانه نیست. بعضی وقتها باید صبوری کرد باید مصلحت اهم و مهم را در نظر گرفت و در نهایت باید به گونهای بود که مسیر انقلاب به پیش برود، اما اگر در دراز مدت اهداف نظام به خطر افتاد اینجا دیگر سکوت جایز نیست. تمام حرف امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و تفاوتشان در همینجاست.
تفاوتهای صلح حسنی و قیام حسینی
میزان: با این اوصاف تفاوت صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) چیست؟
ایزدهی: امام حسن (ع) وقتی صلح کردند که جهان اسلام را خطر دشمن خارجی تهدید میکرد، ولی زمان امام حسین (ع) چنین نبود و حکومت اسلامی کاملا مقتدر بود. در زمان امام حسن (ع)، معاویه تظاهر به اسلام میکرد و میگفت میخواهم بر اساس اسلام رفتار کنم و ادعای اسلامیگری میکرد، اما در زمان امام حسین (ع)، یزید عملا خلاف اسلام رفتار میکرد. اگر امام حسین (ع) قیام نمیکردند اساس اسلام از بین میرفت همچنان که اگر امام حسن (ع) صلح نمیکردند اساس اسلام از بین میرفت؛ لذا هدف یکی است، ولی راهبردها مختلف است. راهبرد هم تابع شرایط و موقعیتهای زمانی و مکانی، اهداف، نیروهای مخالف و مدافع، جهان اسلام، مرزها و ... است. تفاوت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در زمان شناسی است یعنی آنها شناختند اقتضای زمانشان چیست. اصلا فرق امام با دیگران در همین زمان شناسی است تا زمان را بشناسد و بر اساس زمان بهترین رویکرد را انتخاب کند. اگر امام حسن (ع) در زمان امام (ع) حسین بود قطعا اگر میدید حفظ اسلام در گرو جنگ است میجنگید و اگر امام حسین (ع) در زمان امام حسن (ع) بود بازهم، چون مصلحت اسلام در گرو صلح بود، صلح میکردند؛ بنابراین اصل کار - که همان حفظ اسلام است - مهم است. هر دو افراد بسیار معدودی داشتند. نتیجه این شد که با صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) عملا بنی امیه از بین رفت. یعنی راهبرد به گونهای ترسیم شد که امام حسین (ع) از پیامبر (ص) روایت میکند: «اَلْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى آلِ اَبِی سُفْیانَ فَاِذا رَاَیْتُمْ مُعاوِیَهَ عَلى مِنْبَرى فَاَبْقِرُوا بَطْنَهُ»؛ ابوسفیان و آل ابوسفیان نباید به حاکمیت مسلط شوند و عملا هم راهبرد امام حسن و امام حسین (ع) به گونهای پیش رفت که این شجره خبیثه از جهان اسلام از بین رفت.
آدرس غلط از یک صلح
میزان: آیا صحیح هست بدون توجه به ظرف زمان و مکان عصر امان حسن (ع) و با نادیده گرفتن اقتضائات آن زمان، به فرایند صلح امام حسن (ع) اشاره نکنیم و صرفا برای پیشبرد اهداف سیاسی خودمان، از صلح حرف بزنیم؟ به نظر شما این آدرس غلط دادن نیست؟
ایزدهی: ما الگوهای مختلف در زمانهای مختلف از سوی اهل بیت داریم؛ اینکه کدام یک از ملاکها منطبق بر شرایط حاضر ماست آن یک بحث دیگری است. کما اینکه من میتوانم بگویم امام سجاد (ع) صرفا به مناجات پرداخته است پس من هم این کار را میکنم. بصیرت به این است که ما بتوانیم متناسب با زمان تصمیم بگیریم. اینکه در چه زمانی چه الگویی را انتخاب کنیم تابع این است که امروز جهان اسلام در چه شرایطی به سر میبرد. موضوع فرق میکند. یک زمانی صلح ما مبتنی بر حفظ اسلام و کشور میشود، ولی یک زمانی حفط اسلام و کشور مبتنی بر جنگ میشود. مقام معظم رهبری بارها گفتند ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم، اما به هر علتی یک گروهی آمدند و گفتند میخواهیم با کدخدا مذاکره کنیم. از یک طرف رهبری خودش را با یک مجموعهای مواجه میبیند که از مردم رای گرفتند و مردم را با خودشان همراه کردند. مسئله معلوم است و زمان شناسی را باید از امام و نایب امام بشناسیم. اینکه افراد شعار میدهند بله در زمان حضرت علی (ع) اشعثها (ابومحمد اَشْعَث بْن قَیس کِنْدی بزرگ قبیله کنده و کارگزار آذربایجان بود و در توقف جنگ صفین و راهاندازی ماجرای حکمیت نقش عمدهای داشت) هم بودند و عمارها هم بودند. باید سراغ امام برویم که او عادل و فقیه و زمان شناس است. رهبر معظم انقلاب صراحتا گفتند مذاکره با آمریکا فایده ندارد، ولی عملا چندین سال انرژی نظام را گذاشتیم و مذاکره کردیم و تازه فهمیدم اتفاقی نخواهد افتاد.
عمروعاصی بر سر میز مذاکره هستمیزان: بعضا گفته میشود میخواهم صلح طلب بودنمان را اثبات کنیمایزدهی: بحث صلح طلبی و جنگ طلبی نیست. مگر در طول سالهای سال ما به کشوری حمله کردیم. عربستان در حال حاضر هم در حال تجاوز هست. جنگ بعثیها علیه ایران را که فراموش نکردیم. تجربه لیبی را فراموش نکردیم که تجربه مذاکره چه میشود. ما که جنگی نکردیم که بخواهیم به دنیا نشان بدهیم صلح طلب هستیم. آمریکا بارها به کشورهای مختلف حمله کرده است و تنها کشوری است که از بمب اتمی استفاده کرده است. پس نیازی نیست که ما به آنها بگوییم صلح طلب هستیم. مسئله این است که انقلاب اسلامی در حال شکل دادن قدرتی است و این قدرت در قبال قدرتهای دیگر قد برافراشته است. آنها یا باید در میدان جنگ چنین قدرتی را شکست بدهند یا ذهن افراد را به سمت سازش هدایت کنند. همان منطقی که قرآن را بر سر نیزه کردند که با هم کنار بیاییم. بر سر میز مذاکره عمروعاصی(عمرو عاص از سرسختترین دشمنان پیامبر اکرم (ص) بود. دشمنی او با امام علی (ع) و فریبکاریهایش در جنگ با آن حضرت، باعث شده است تا از شخصیتهای منفور نزد شیعیان به حساب آید) هست و اتفاقی میافتد. منطق همان منطق نظام زور هست. هر چه حاکم بصیرتر ومردم پای رکابتر باشد انقلاب مستحکمتر خواهد بود.
این زمانه آن زمان نیست و این مردم هم آن مردممیزان: آقای ایزدهی به عنوان پژوهشگر و مدیر گروه سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پایان اگر حرفی دارید بفرماییدایزدهی: حرف آخر این است که ملاکها متعدد و تابع شناخت موضوع و شرایط و زمانه است و شناخت زمانه هم بر عهده رهبر یک جامعه است که او باید تعیین تکلیف بکند. مردم امروز خوب میفهمند که نظام سلطه چه و نظام جهانی چه است و ما بر اساس چه حرکت میکنیم والا این نظام با این همه فشار عجیب و غریبی که در طول تاریخ بی نظیر است مقاومت میکند اگر این فشار در هر کشوری بود از بین میرفت این که نظام پابرجاست جدای از بحث رهبری و بحث راهبریهای حکیمانه وداهیانه ایشان، بخاطر این است که مردم پای انقلاب ایستادهاند و مردم میفهمند. بسیج هست دانشجو هست طلبه هست و این بصیرت افزایی و تجربه را به مردم منتقل میکنند تا مردم هستند پای نظام انقلاب خواهد ماند اگر مردم بروند مردم نمانند مردم فریب بخورند همان حکایتی اتفاق خواهد افتد که افتاد، اما این زمانه آن زمانه نیست و این مردم هم آن مردم نیستند.
میزان: مجدد از شما سپاسگزارم که علی رغم مشغله کاری وقت خودتان را در اختیار خبرگزاری میزان قرار دادید و با حوصله و صبر به سوالات ما پاسخ گفتید.ایزدهی: من هم از شما و از همکارنتان در
خبرگزاری میزان سپاسگزارم.
انتهای پیام/