به گزارش اقتصادنیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، دفاع مقدس به یادماندنی ترین اتفاق تاریخ دوهزار و پانصد ساله کشورمان است. تاریخی که پر از جنگ و تجاوز بیگانگان و دشمنی های نهان و آشکار با این ملت است. کشورمان از همان روزهای نخستین تمدن مادها جنگ های بسیاری را به خود دید، جنگ با روم؛ جنگ با روسها؛ جنگ با انگلیسیها و جنگ با عثمانی و در آخر، جنگ با رژیم بعث آن هم به نیابت از یک دنیا؛ جنگی که بسیاری از کارشناسان آن را جنگ جهانی سوم می دانند.
در این جنگها ما فتوحات بسیاری به دست آوردیم و بسیاری نقاط کشورمان را هم از دست دادیم؛ اما ناگفته نماند این از دست دادن خاک شامل دفاع مقدس نمی شود؛ چون به گواه تاریخ؛ جمهوری اسلامی ایران در دفاع هشت ساله خود حتی یک وجب از خاکش را نیز از دست نداد و اگر سازمان ملل با صدور قطعنامه به داد صدام و دار و دستهاش نمی رسید و به جنگ پایان نمی داد شاید عراق امروز بسیار کوچکتر می بود.
اما این از دست ندادن خاک برای کشورمان گران تمام شد؛ کشورمان در این جنگ بسیاری از فرماندهان بزرگ و جوان و با تجربه خود را از دست داد. باکریها و همتها و فلاحیها و چمرانها و خرازیها و باباییها و کشوریها رفتند تا ذره ای خاک نرود. فرماندهانی که در عین جوانی تجربهای بسیار زیاد داشتند و همان تجربه را به رخ کشیدند و به صدام نشان دادند که لزوما آغاز کننده هر جنگی؛ پایاندهنده آن نیست.
پانزدهم آذرماه، مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری است که به همین مناسبت «روز هوانیروز» نیز نامگذاری شده است. احمد از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتشی نمونه لقب گرفته است. احمد کشوری در تابستان ۱۳۳۲ به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سرپل تالار»، دو روستا از روستاهای محروم شمال و سه سال آخر را در «دبیرستان قناد» بابل گذراند. دوران تحصیلش را به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی علاوه بر تحصیل علاقه زیادی به ورزش کشتی داشت و در مسابقات هم خوش درخشید.
مرکز اسناد دفاع مقدس مینویسد که در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد. از همان آغاز جنگ داخلی خصوصا غائله کردستان سیاست بسیاری از خود نشان داد و دشمنان را آچمز کرد. در روزهای آخر حکومت پهلوی با چند تن از دوستانش طرح کودتا علیه بختیار آخرین نخستوزیر طاغوت را تنظیم کرد و نزد آیتالله پسندیده برادر امام خمینی رفت. قرار شد طرح برای اجرا به دست امام خمینی (ره) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا شود؛ اما انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید و نیازی به اجرای طرح نشد.
شهید تیمسار فلاحی یکی از دوستان و همرزمانش درباره روحیات احمد گفته بود: من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنم تمام نشده بود که یکی از صف بیرون آمد و گفت؛ من آمادهام و دیدم خلبان کشوری است. در جنگ از خود شجاعت و لیاقت فراوانی نشان داد و یک بار که خودش به شدت زخمی و به هلیکوپترش نیز آسیبی شدید وارد شده بود، توانست با هوشیاری و مهارت، آن را به مقصد برساند.
یکی دیگر از همرزمان شهید به خاطرهای از قبل از شهادت او اشاره و اظهار میکند که چند روز قبل از شهادت در نماز جماعت مکبر بودم. ناگهان شهید کشوری بعد از نماز مرا در آغوش گرفت و به شدت گریه کرد. به او گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: امام خمینی (ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقیها تیراندازی کند. ولی هلی کوپترهای عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودروهایی که در آن زن و کودکان ایرانی حضور داشتند را مورد اصابت خود قرار دادند.
گاهی کشوری در حال پرواز، سر به سر دوستانش میگذاشت و شوخی میکرد. کدها را عوض میکرد. همه بیسیمها روشن میشدند و او شوخی میکرد. برای هر کدام از بچههای هوانیروز اسم به خصوصی گذاشته بود و آنها را با این اسامی صدا میکرد، ولی وقتی به منطقه عملیاتی وارد میشد، کد مخصوص بیسیمها را تنظیم میکرد و دیگر کسی جرات شوخی کردن نداشت.
در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی؛ در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند. شهید کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند. در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند؛ پس از مدتی شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده؛ هرچه قدر او را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم؛ تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او بلند شد؛ برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته شهید کشوری مواجه شدیم.
مادر شهید کشوری درباره اعلام خبر شهادت فرزندش میگوید: ساعت نه شب رادیو گوش میکردم که اعلام کرد یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید. برای این که روحیه مردم و به خصوص ارتشیها حفظ شود، نام احمد برده نشد. به شوهرم گفتم: این احمد بوده است. ساعت ۱۰ همان شب دوباره تلویزیون این خبر را اعلام کرد. من گریه میکردم. استاندار تلفن زده بود که به پدر و مادر کشوری بگویید احمد زخمی شده که بیایند اینجا. دوباره به شوهرم گفتم: احمد زخمی شده، خبر شهادتش را آوردهاند. لباس مشکی پوشیده و رفتیم و خبر احمد را گرفتیم.