جایزهٔ درخت طلایی کیارستمی برای عباس یاری

عصر ایران سه شنبه 18 آذر 1404 - 21:05
این مراسم برای من نیست. برای سینمای ایران است. برای عباس کیارستمی است. برای برادرانِ رفته ام هست. برای کیومرث پوراحمد عزیز است...

عصر ایران؛ مسعود پیوسته- آیین بزرگداشت و تکریم عباس یاری، از روزنامه نگاران قدیمی و سینمایی نویس کشور، عصر روز یکشنبه ۱۶ آذر ماه در پردیس سینمایی رزمال برگزار شد.

دراین مراسم جمعی ازهنرمندان و سردبیران مطبوعات سینمایی حضور داشتند هم چون پوران درخشنده ؛ احمدامینی ؛ علی سرهنگی ؛ ابوالحسن داوودی؛ حمید نعمت الله ؛ عباس باقریان [ و البته بسیاری هم به خاطر بی اطلاعی از مراسم یا وضعیت هوا و محدودیت های تردد یا بی حوصلگی های زمانه غایب بودند].

 در شروع مراسم، مهدی شادی زاده، دبیر ششمین جشنواره فیلم و عکس پنجِ کیارستمی گفت: «خیلی ناراحتم به خاطر این که واقعا برای گرامی داشت جناب عباس یاری، یکی از مهم ترین شخصیت های فرهنگی و سینمایی این سرزمین که همه ی ما شاید خاطرات سینمایی مان از ایشان داریم و همین طور الفبای سینمای آکادمیک را به هرحال از نقد ایشان در یک دوره تاریخی سینمای ایران و بعد، راه اندازی بنیادها و مجلات مختلفی که از سوی ایشان انجام شد، دیدیم و موجب علاقه ی بیشترمان به حوزه فرهنگ و سینما شد، ولی خب متأسفانه نمی دانم شاید در روزگاری داریم زندگی می کنیم که مثل این که مردم، خیلی دیگر با فرهنگ قهر کرده اند! و شاید برای خیلی از مسیرها وقت می گذاریم ولی برای بعضی از مسیرهای مهم تاریخی مان در زندگی وقت نمی گذاریم!»

این مستندساز و متولی این جشنواره، سپس برای حضور همین جمع اندک و علاقمند به فرهنگ و سینما در مراسم پاسداشت یک عمر فعالیت های مکتوب سینمایی عباس یاری، ابراز خرسندی کرد و به حاضران خیر مقدم گفت.

وی در ادامه ی صحبت هایش عباس یاری را یکی از نازنین ها و آبی های سینمای ایران دانست و گفت: «به نظرم یکی از کارکردهای مهم عباس یاری در حوزه نقد، با آن پیشینه ای که دارند، شاید بعدها بشود به عنوان پدر نقد معاصر ایران از ایشان نام برد، چون خیلی از منتقدانی که امروز در عرصه ی سینمای ایران دارند فعالیت می کنند و نقد اکادمیک ایجاد می کنند را ما بعد از حضورشان در مجله فیلم و حتی فیلم امروز و بخش بین المللی که امروز باز کردند جناب یاری، داریم مشاهده می کنیم.»

شادی زاده، در معرفی عباس یاری، یک مستند نیم ساعته ساخته که تقریبا نیمی از آن، بازیگران و کارگردان ها و موزیسین ها و ... که در طی زندگی حرفه ای خود با عباس یاری در تعامل بودند، نگاه شان درباره ی کیستی و ویژگی های این روزنامه نگار قدیمی حوزه سینما بود. 

این کارِ نیم ساعته در سالن برای حاضران پخش شد تا بیشتر با عباس یاری آشنا شوند.

عباس یاری یی که لبخند روتینش، تبلور جانِ آرام و باصفای اوست. نکته ای که در آن مستندِ «آن سوی دریا»، به کرات از سوی هنرمندانِ حاضر در آن مستند، به یاد و به زبان آورده می شد. از لبخند تا قاه قاه که گویای روح مقاومِ و صلح جوی عباس یاری است.

وقتی که همگان درباره اش از کیفیت حضور و مدیریتش در آن سه ضلع مجله فیلمش (محرابی، گلمکانی و یاری) می گفتند، به نظرآمد گویا بسان لولایی عمل می کرده و کانون اتصال بوده و قرابتی با انفصال نداشت. اینکه او انگار ابتدا با خود در مصالحه بوده و‌ این درونِ صلح خواهانه اش در بیرون تجلی داشت.‌

در ادامه ی مراسم، مجید عبداللهی، از شاگردان آواز زنده یاد محمد نوری، قطعه ی «ای ایران» را برای حاضرین خواند و مایل بود حتی کوتاه و یک دقیقه ای هم که شده، قسمتی از ترانه ی «جان مریم» را هم بخواند که خواند و مورد تشویق حضار، بخصوص سوژه‌ی مجلس، عباس یاری قرار گرفت.‌

پوران درخشنده، یکی از حاضران در این نشست بزرگداشت بود. وقتی از او خواستند  بیاید درباره عباس یاری بگوید، با شوق، پشت میکروفون حاضر شد و براساس آنچه که در این مستند «آن سوی دریا» درباره عباس یاری دید و شنید، گفت: «درباره عباس یاری صحبت های درستی شد، همه حرف هایی زدند که از عمق جان شان بود.

واقعا برای من هم عباس یاری همین حس را دارد. انسانی بی بدیل، آرام و پر از انسانیت. هربار که ایشان را می دیدم، با آن لبخندهای شان همیشه انرژی می گرفتم. انرژی یی که واقعی بود و توانستم من هم بخندم و همین انرژی را منعکس کنم. یکی از ویژگی های عباس یاری، آن شور و سرشاری یی است که در نوشته های شان است. یعنی در نهایت غم هم که باشیم، وقتی پیامی از عباس یاری می آید، انگار زندگی یک شکل دیگر می شود.

یک انرژی منتقل می شود به آدم که این انرژی و سرشاری از درون وجود صادق شان می آید. از درون انسانی می آید که انسانیت را برای ما که همه همکلاسی ها و همدوره ای هایش بودیم، معنا می کند. یکی از افتخارات من هم این است که هم دوره ی ایشان بودم. خوشحالم که امروز این جایزه (جایزه درخت طلایی عباس کیارستمی) را می گیرند و این بزرگداشت را دارند. 

آن هم بزرگداشتی که وصل می شود به عباس کیارستمی، عزیز دل همه ما.

خوشحالم که امروز بیایم اینجا با همه ی آن مشکلاتی که بود. فرصتی شد برایم که یکبار دیگر، اینجا انرژی بگیرم و دوستانم را هم ببینم.‌ خوشحالم وقتی می بینم عباس یاری یک نگاه یکسان بر همه دارند. یک نگاه عاشقانه، دوستانه و باورپذیر. هیچ وقت جز این از ایشان ندیدم، شاید من مجله فیلم را با عباس یاری برای خودم معنا می کنم.

شاید در مقاطعی مجله فیلم را دوست نداشتم و آن یگانگی ها را در آن نمی دیدم. چیزهایی که باید از این مجله یاد می گرفتم، آن نقدهایی که به من باید جان می داد، ولی وجود عباس یاری باعث می شد همیشه مجله فیلم را داشته باشم در کنارم. و خوشحالم که حالا در جایگاه دیگری همین کار را دارد ادامه می دهد و باعث خوشحالی ما و نسل آینده ی سینمای ایران است.»

ابوالحسن داوودی، از دیگر سخنرانان این مراسم بود که ضمن مرور خاطرات با عباس یاری، در ادامه ی آنچه که در این مستندِ پخش شده درسالن گفته بود، به ویژگی های عباس یاری پرداخت و گفت: « اما آن تصویری که من از عباس یاری و آن سه تفنگداری دارم که در دهه شصت با آنان کار نقدنویسی را شروع کردم، گرچه پیوسته نبود ولی اولین کارهای نقدنویسی ام را با همین مجله فیلم شروع کردم و توانستم با این دوستان ارتباط پیداکنم.

یک تصویر عجیب و غریبی من از عباس و هوشنگ گلمکانی و مسعود مهرابی داشتم، چون به نظرم اینها عجیب ترین ترکیب دنیا بودند که توانسته بودند کنار هم قرار بگیرند‌ و خب هیچ سنخیتی هم با هم نداشتند، این قدر که رفتارهای شان با هم متفاوت بود. یعنی نمی توانستی بگویی اینها جاهای خالی همدیگر را پر می کنند! چون خیلی بیشتر بود جاهای خالی و تفاوت های شان! 

راز ماندگاری اینها برایم بشدت دلچسب بود و مایه امیدواری. به این معنا که بله می شود اینگونه کار کرد، می شود اینگونه متفاوت بود و درعین حال، با همدیگر کار کرد. دلایل مختلفی هم دارد که دوستان در این مستند گفتند. من در یکی از این دوره های ماهنامه فیلم درباره همین ماندگاری و راز ماندگاری نوشتم و در صحبت هایم با خسرو دهقان یک جورهایی کشف کردم وقتی با همدیگر درباره علت این ماندگاری صحبت می کردیم، به این نتیجه رسیدیم دوتایی با هم که رازماندگاری شان در این است که اینها ارتباط خانوادگی با همدیگر ندارند. یعنی زن های شان با هم رفت و آمد نمی کنند! چون معمولا مسأله ی اختلافی که بین چند تا شریک پیش می آید، اول، آن اختلاف نظری است که بین خانم ها پیش می آید بخصوص بین شرکا که من به کرات دیده ام!

البته چیزی که برایم خیلی آزاردهنده بود و فراتر بود از اینکه فقط سه تا رفیق که حالا من با عباس و هوشنگ، خب خیلی رفیق بودم و از مرحوم مسعود مهرابی چون اصولا او خصوصیتش خیلی بااین دو متفاوت بود، این است که این سه تفنگدار در آن دوران که برای مان دوران طلایی و امید بود، برای ما، برای پوران درخشنده، برای احمد امینی که آن دوران زندگی کردیم، همکلاسی بودیم یک جاهایی، هم دانشکده ای بودیم، یکی از آن شاخصه های امید، این ترکیب مجله فیلم بود، چون مجله فیلم، مهم ترین مجله سینمایی همه دوران بعد از انقلاب بود.»

سپس این فیلمساز، جزئی تر سراغ زندگی و شخصیت و ویژگی های فردی عباس یاری رفت و گفت: «عباس یاری از ابتدای زندگی اش، انگار زندگی اش را مثلا با دوربینِ ۱۶ فریم گرفته اند و با ۲۴ فریم نمایش می دهند! من فکر می کنم زندگی عباس را با سرعت تند گرفته اند و انگار با فریم پایین تر گرفته اند و وقتی پخش می کنند، همه جا این شتاب هست. شتابش عجله نیست، شتابش انگار اشتیاق است.»

وی درپایان درباره ی گسست و از هم پاشیدگی مدیریت مجله فیلم گفت: «برایم تصویر از هم پاشیدن این گروه، مثل سرنوشتِ الانِ ایران است. یعنی مجله فیلم و این ترکیب، برای مان شکل و تصوری از ایران مان داشت که الان انگار هیچ‌چیز با هم جمع نمی شود. انگار آدم ها دیگر نمی توانند کنار هم قرار بگیرند و آن تصور یک ترکیب جاودانه در عینِ ناهمگونی ولی دوست داشتنی که کنار هم بودند و حالا این گونه از هم گسستند، یک حسی از شرایط امروز ما را می گوید. و این گذر از امید به ناامیدی را در این دوران، بخشی اش را به شکل تمثیلی با سرنوشت این دوستان دیده ام بخصوص با خود عباس، خیلی دوستت دارم عباس.»

پایان کلام ابوالحسن داوودی، پیوست تشویق طولانی حضار در سالن را داشت.

حمید نعمت الله هم، کوتاه مروری کرد مجله فیلم را از همان سال های نخستین پیدایی اش و یاد کرد از اضلاع سه گانه ی این مجله و از منظر یک خواننده مجله فیلم، رسید به صمیمیتِ عکس ها و نوشته هایی که از عباس یاری در این مجله در آمده بود. از همان موقع، نعمت الله در ارتباطش با او صمیمیت را دریافته بود. اینکه وی چه راحت و مثل آب خوردن، با آدم ها ارتباط می گیرد!

نعمت الله ادامه داد: «تا امروز که رابطه ای نزدیک و صمیمانه با عباس یاری دارم، حالا در هرنسبتی که آدم با آقای یاری قرار می گیرد، این حس صمیمیت به آدم منتقل می شود. از این زاویه هم ببینیم که چنین آدمی با چنین خصوصیتی، چقدر مناسب کار روزنامه نگاری است! بخاطر ارتباط راحتی که با آدم ها برقرار می کند و آدم دلش برایش تنگ می شود.

از دیدارشان هر دفعه من و بقیه می دانیم که همه ذوق می کنیم، از معاشرت با ایشان آدم لذت می برد. در عالم خودم اگر فرض کنیم بخواهم مصاحبه ای انجام دهم به عنوان فیلمساز، ایده آلم این است که گفت و گو با آقای یاری انجام گیرد.‌ چون آدم با ایشان، نزدیک و صمیمی است و احساس راحتی و محبت و مهرشان به آدم منتقل می شود. من هم مثل بقیه ی دوستان، آقای یاری خیلی دوست تان دارم.»

احمد امینی، منتقد، فیلمنامه نویس و کارگردان که پشت تریبون رفت، گفت: «فکرمی کنم به یک دلیل خاص، این اجازه را دارم که به عنوان میزبان به شما خوشامد بگویم. من با عباس یاری هم دانشکده ای بودیم، هر دوی مان تصویربرداری برای تلویزیون را مدرسه عالی تلویزیون و سینما آموختیم.‌ ۲۵ سال در تلویزیون همکار بودیم، من شبکه یک بودم و عباس، شبکه دو.‌ هر دو هم کار تصویربرداری می کردیم. بیست و چند سال در مجله فیلم با هم کار کردیم. الان چند سالی هم هست که بچه محل هستیم با همدیگر. و هر جای مشترکی که ما را دعوت می کنند، همیشه با ایشان و همسرشان همراه هستیم.

این نکته را هم درباره ایشان بگویم فارغ از آن مسائلی که بعضی از دوستان اشاره کردند که گاه آن مشکلات و اختلاف نظرهایی که بین بقیه دوستان پیش می آمد، عباس بود که آن وسط، نقش مصلح را بازی می کرد و نمی گذاشت گاهی اوقات، این بحران ها و اختلاف ها بالا بگیرد که بعدش متأسفانه این اتفاق افتاد به هرحال. 

عباس واقعا دقیقا همان چیزهایی که گفته شد، آدم بی غل و غش و دوست داشتنی و راحت و بی عقده و بی مسأله و دارای روحیه ی شاد است و فکر می کنم همه دوستان، این خصوصیت ها را در عباس قبول داشته باشند.»

عباس یاری در دقایق پایانی مراسم، پشت تریبون رفت و در واکنش به این مجلس بزرگداشتش در همان آغاز سخن گفت: «فکرکنم بعد از این نکته هایی که شاید بخش زیادش به اغراق راجع به من گفته شد، اگر هر کدام از شما هم بودید، برای تان سخت بود که پشت این تریبون بایستید و حرف بزنید. من کنار آقای نعمت الله عزیز و دیگر دوستان که نشسته بودم، اصلا لحظاتی اشک هایم می ریخت و نمی توانستم خودم را نگه دارم.‌

آقای شادی زاده، مدیر این مراسم و جشنواره، من امروز دومین باری بود که ایشان را می دیدم. و فکرمی کنم تلاش ایشان برای راضی کردن من برای تجلیل، از خودِ برگزاری جشنواره سخت تر بود! چون می گفتم مگر من چکار کردم؟ برای چی؟ بعد فکر کردم همان کودکی هستم که در بچگی اولین حضورم در تعزیه بود. در اراک بازیگر تعزیه بودم. بعدش از همان دوره مدرسه که کراوات داشتم و عینکی بودم، معمولا نقش بازپرس و دادستان و رئیس دادگاه را به من می دادند.

روزنامه برایم از روزنامه دیواری، از دیوار مدرسه شروع شد. وقتی از پله های مدرسه می آمدیم پایین و در راهرو می دیدم بچه ها جمع شدند و دارند می خوانند، خیلی برایم لذتبخش بود. از بس که عشق روزنامه نگاری داشتم، یک کیوسکی آنجا بود، مجانی می رفتم روزنامه فروشی می کردم، برای اینکه این امکان را به من می داد که همه نشریات را ورق بزنم و ببینم چه شکلی اند. بعد در دوره دبیرستان، دو تا از کارهای خیلی مهم تأتر ایران، «چوب به دست های ورزیل» و «شهر قصه» را ما آن موقع در اراک اجرا کردیم. بعدش هم که به صرافت فیلمسازی که افتادم، دیدم که نمی توانم با روزی یک یا دو ریال که می گیرم، یک دوربین بخرم، شروع کردم به ساخت دوربین! که دوربین درست کنم و با همین دوربین فیلم بسازم!

در دهه چهل، من یک کلوپ جوانان برای دختران جدا و پسران جدا در اراک و در زمانی که محصل بودم، راه اندازی کردم. آنجا شعر می خواندیم و تأتر اجرا می کردیم. بله وقتی که این جوری شد، یعنی به این فکر کردم و خودم را کمی قانع کردم که خب لابد یک کارهایی کرده ام! ولی من هنوز همان کودکی هستم که از مدرسه می آید و این عشق شماها و عشق دوستانم، انرژی هایی که گرفتم، این ناجوانمردانه است که بگویم من فقط انرژی دادم، چرا نمی خواستم؟

اگر هر کدام از دوستانم قرار بود برای شان بزرگداشتی گرفته شود، من به آب و آتش می زدم. خودم اگر هر کاری کردم، عشق، عامل اصلی بود.‌ مطلقا طلبکار نبودم. هیچ وقت طلبکار نبودم. از زندگی و ... الان هم می خواهم بگویم که این مراسم به یاد شما برگزار می شود آقای علی حاتمی عزیز که این روزها، سالگرد تولدشان هست، این مراسم برای من نیست. برای سینمای ایران است. برای عباس کیارستمی است. برای برادرانِ رفته ام هست. برای کیومرث پوراحمد عزیز است.

این اتفاق خوبی است که مراسم تجلیل و تقدیر برای آدم در شرایطی برگزار می شود که خودش شاهد بازتاب های زندگی اش هست، این جور نیست که آدم در خاک سرد خفته باشد و بعد، برایش مجلس تجلیل و تکریم برگزار کنند.‌ این را هم اینجا بگویم که خودم را مدیون کسی می دانم که در تمامی این سال ها از من حمایت کرد، همسر نازنینم.»

پس از کف و تشویق مفصل حضار، نوبت رسید به تقدیم جایزه درخت طلای کیارستمی توسط پیش کسوتان سینمای ایران به عباس یاری. 

در لحظات پایانی ی این مراسم، علی سرهنگی، پیش کسوت مطبوعات سینمایی که ازمیهمانان این نشست بود ، پرسیدم چطور دیدید مراسم را؟ با نگاهی به صندلی های اغلب خالی سالن گفت: «متأسفانه خیلی از هنرمندان و حتی اهالی مطبوعات  که باحمایت روزنامه نگارانی هم چون  عباس یاری،  فعالیت شان را شروع و ادامه دادند ، حالا غایب این جلسه اند و ای کاش چنین نمی شد و به یاد سال های شروع به کارشان، می آمدند و قدردان استادشان می شدند که به آنان بها داد و میدان فعالیت را برای شان گشود.»

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.