الهه جعفرزاده: در روزگاری که جهان کودکی دگرگون شده و فرزندان امروز در همنشینی با فناوری، آگاهی و ارتباط متولد میشوند، بسیاری از والدین هنوز با منطق جهان دیروز میخواهند آنان را پرورش دهند. نسلی پدید آمده است که به جای فرمان، گفتوگو میطلبد و به جای اطاعت، همراهی میخواهد؛ نسلی که نه در سایهی ترس، بلکه در پرتو احترام رشد میکند. با این حال، هنوز در بسیاری از خانهها، صدای «سلطهی والدین» بلندتر از صدای «رشد فرزند» است.
دکتر محمدمهدی سیدناصری، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بینالملل کودکان، در گفتوگو با خبرآنلاین عنوان میکند: «پدر و مادرهای سلطهجو اغلب خود را عاشقترین و دلسوزترین والدین میدانند، اما در عمل، با کنترل افراطی، قضاوتهای مکرر و تصمیمگیری به جای کودک، او را از ابتداییترین حقوق انسانیاش محروم میکنند: حق شنیده شدن، حق انتخاب و حق بر استقلال روانی. سلطه در لباس محبت، خطرناکتر از خشونت عریان است، زیرا از درون جان کودک را میفرساید و اعتماد به نفس او را خاموش میکند. این رفتارها تنها مسئلهای خانوادگی نیستند؛ بلکه به تدریج تبدیل به چالشی فرهنگی و حقوقی میشوند.»
چرخه سلطه و ریشههای آن
به گفته سیدناصری، جامعهای که کودکانش را در فضای ترس و اطاعت پرورش دهد، در آینده با شهروندانی خاموش، بیاعتماد و فاقد قدرت گفتوگو روبهرو خواهد شد: «در چنین شرایطی، بازنگری در الگوهای تربیتی، نه یک انتخاب شخصی، بلکه ضرورتی اجتماعی و اخلاقی است. باید پرسید: مرز میان تربیت و سلطه کجاست؟ و چگونه میتوان میان عشق والدین و کرامت فرزند، تعادل برقرار کرد؟
والد سلطهجو در ظاهر مقتدر است، اما در باطن، اغلب از ناامنی عاطفی یا اضطراب کنترلی رنج میبرد. بسیاری از این والدین خود در کودکی تجربهی سرکوب یا تحقیر داشتهاند و اکنون همان الگو را بازتولید میکنند. این رفتار در روانشناسی با مفهوم «کنترل جبرانی» شناخته میشود؛ یعنی فردی که زمانی احساس ناتوانی کرده، اکنون میکوشد همهچیز را تحت سلطه گیرد تا از تکرار آن ناتوانی بگریزد. در خانوادههای سلطهجو، خطا مجاز نیست، احساسات کودک نادیده گرفته میشود و گفتوگو جای خود را به دستور میدهد.»
او اشاره میکند: «چنین محیطی دو نوع کودک میپرورد: یکی مطیع و خنثی، دیگری طغیانگر و گریزپا. در هر دو حالت، اعتماد و امنیت روانی از میان میرود. کودک یا از خود بیگانه میشود یا از خانواده میگریزد. این چرخهی ناپیدا، آرامآرام جامعهای میسازد که در آن “ترس” جای “اعتماد” را گرفته است.»
بیشتر بخوانید:
پدر و مادر سلطهجو یعنی چه؟/ این نشانهها میگوید شما والدین کنترلگری هستید

نسل آلفا و تحول حقوقی ولایت/ از خشونت پنهان به احترام کرامت کودک
امروزه کودکان نسل آلفا از آغاز زندگی در معرض حجم عظیمی از اطلاعات، انتخابها و تعاملات قرار دارند. آنان مهارت گفتوگو، تفکر انتقادی و استقلال در تصمیمگیری را از رسانهها و محیط پیرامون میآموزند. بنابراین، تربیت اقتدارگرای سنتی نهتنها پاسخگو نیست، بلکه مقاومت و شکاف عاطفی ایجاد میکند.
این حقوقدان در ادامه یادآور میشود: «فرزند امروز میخواهد شنیده شود، مشارکت کند و در تصمیمات خانوادگی سهمی داشته باشد. در واقع، احترام به فردیت او یکی از شاخصهای والدگری سالم است. نادیده گرفتن این خواستهها نوعی خشونت پنهان است؛ خشونتی که فریاد ندارد اما اثرات روانی عمیق بر جای میگذارد: احساس بیارزشی، اضطراب، افسردگی و ناتوانی در ابراز خود.
نظامهای حقوقی معاصر، از جمله حقوق ایران، در حال بازتعریف مفهوم «ولایت» والدین هستند. ولایت دیگر به معنای مالکیت بر فرزند نیست، بلکه نوعی امانتداری و مسئولیت در قبال کرامت و منافع عالیهی کودک است.»
سیدناصری با اشاره به کنوانسیون حقوق کودک، که ایران نیز به آن پیوسته است، چند حق بنیادین را برمیشمارد: حق بر کرامت انسانی، حق بر بیان نظر و شنیده شدن و حق بر رشد آزادانه و مصونیت از خشونت روانی. او توضیح میدهد:«در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب ۱۳۹۹ نیز هرگونه رفتار آسیبزا، تحقیرآمیز یا تهدیدکننده نسبت به کودک از سوی والدین قابل پیگرد دانسته شده است. بنابراین، کنترلگری افراطی که موجب اضطراب یا تحقیر روانی کودک شود، میتواند مصداق نقض حقوق کودک باشد. والدگری سلطهجو در واقع تداوم شکلی از «خشونت نرم» است؛ خشونتی که نه از ضرب و جرح، بلکه از انکار کرامت برمیخیزد.»

سلطهگری چه بر سر یک نسل میآورد؟
سیدناصری در پاسخ به این پرسش که پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این موضوع چیست، به چهار مورد اشاره میکند:
۱. شکاف نسلی و بحران گفتوگو: نوجوانان آلفا زبان عاطفی متفاوتی دارند. فقدان گفتوگو میان نسل اقتدار و نسل آگاهی، خانواده را به میدان تقابل تبدیل میکند.
۲. اضطراب و خودکمبینی: کودک سلطهپذیر در بزرگسالی نیز به تأیید دیگران وابسته میماند و از تصمیمگیری مستقل هراس دارد.
۳. بازتولید چرخه خشونت: کودکی که سلطه را تجربه کرده، در بزرگسالی همان الگو را در روابط خود بازتولید میکند.
۴. کاهش اعتماد اجتماعی: خانوادهی اقتدارگرا کودکانی میپرورد که یا منفعلاند یا بیاعتماد؛ دو صفتی که سرمایهی اجتماعی جامعه را فرسوده میسازد.
همچنین بخوانید:
نسل آلفا؛ کودکانِ آینده یا آیندهی کودکی؟/ نسلی که با هوش مصنوعی گفتوگو میکند/ بررسی تفاوتهای نسل زد و آلفا
راهکارهای تحول والدگری در عصر کودکان نسل الفا
در عصری که کودکان نسل آلفا با آگاهی و استقلال ذاتی خود، الگوهای سنتی تربیتی را به چالش میکشند، سیدناصری بر لزوم تحول ساختاری در والدگری تأکید دارد. او معتقد است که تغییر از سلطه به مسئولیت مشترک، نه تنها خانوادهها را تقویت میکند، بلکه جامعهای دموکراتیک و اعتمادمحور میسازد.
او پنج راهکار عملی و فرهنگی برای دستیابی به این تحول ارائه میدهد:
۱. آموزش مهارتهای والدگری مثبت: مدارس، رسانهها و نظام آموزشی باید والدین را به یادگیری ارتباط غیرسلطهگر و احتراممحور تشویق کنند.
۲. گسترش خدمات مشاوره خانواده: دسترسی آسان به مشاوران روانشناس و مددکار اجتماعی در مراکز عمومی، میتواند از بسیاری از بحرانها پیشگیری کند.
۳. ترویج گفتوگو و مشارکت خانوادگی: خانواده باید فضای تمرین دموکراسی باشد؛ جایی که کودک بتواند نظرش را بدون ترس بیان کند.
۴. آگاهیبخشی حقوقی: والدین باید بدانند حقوق کودک، محدودیت آنان نیست بلکه راهنمایی برای والدگری انسانی است.
۵. تغییر گفتمان فرهنگی: رسانهها باید اقتدارگرایی را نه نشانه نظم، بلکه آسیب معرفی کنند و مفهوم «مسئولیت در تربیت» را جایگزین «سلطه» سازند.
«سلطهگری، بذر بیاعتمادی و ترس در روح کودک میکارد»/ همزیستی با نسل آلفا برای ساخت آیندهای دموکراتیک
طبق گفته این پژوهشگر، پدر و مادری، در ذات خود، مسئولیت ساختن آیندهی انسان را بر دوش دارد؛ اما آینده را نمیتوان با ابزار گذشته ساخت.
او تصریح میکند: «نسل آلفا در جهانی زیست میکند که سرعت تحول، مرزهای اقتدار سنتی را شکسته است. در این جهان، پدر و مادری موفقتر است که به جای «مالکیت بر فرزند»، «همزیستی با او» را بیاموزد. والدگری سلطهجو شاید نظم ظاهری ایجاد کند، اما در عمق روح کودک، بیاعتمادی و ترس میکارد. کودکی که به جای شنیده شدن، تنها اطاعت آموخته، در بزرگسالی نیز یا از آزادی میهراسد یا آن را بیپروا طلب میکند. این دو سرِ یک زنجیرند که جامعه را گرفتار تعارض و بیاعتمادی میسازند.»
سیدناصری خاطرنشان میکند: «حق کودک بر رشد آزادانه، یکی از حقوق بنیادین بشر است؛ حقی که در اسناد بینالمللی و قوانین ملی به رسمیت شناخته شده، اما اجرای آن از خانه آغاز میشود.
خانوادهای که بر پایهی احترام و گفتوگو بنا شده باشد، نخستین مدرسهی دموکراسی است. در چنین خانهای، کودک میآموزد که هم حق دارد و هم مسئولیت. اکنون زمان آن فرا رسیده که مفهوم «ولایت» از سلطه به «رهبری اخلاقی» و مفهوم «تربیت» از اجبار به «همفکری» بازگردد.
تربیت حقیقی آن است که کودک در کنار والدین رشد کند، نه زیر سایهی آنان. جامعهای که به کرامت کودکان احترام بگذارد، در حقیقت به آیندهی خود حرمت نهاده است. در دنیای امروز، تنها عشق کافی نیست؛ عشق باید با آزادی، آگاهی و عدالت همراه شود تا نسل آینده بتواند انسان بماند.»
۴۷۲۳۲













