همشهری آنلاین، فاطمه عباسی: اگرچه هنوز پایمان به شب یلدا نرسیده و بساط «چله» پهن نشده، اما تبوتاب شهر برای تدارک این جشن باستانی، ناخودآگاه ما را به گذشتههای دور میبرد؛ به روزگاری که تهران نه اینقدر شلوغ بود و نه اینقدر خاکستری. پیشوازرفتن برای یلدا رسمی بود که تهرانیهای قدیم بسیار جدیتر از ما آن را بهجا میآوردند. برای آنها یلدا فقط یک شبنشینی ساده نبود؛ فلسفهای بود از تلاقی سلامت جسم و آرامش جان. با ورقزدن کتابهای مرجعی همچون «جشنهای زمستانی» ابوالقاسم انجویشیرازی و «تهران قدیم» جعفر شهری درمییابیم که پدربزرگهای ما در تهران حصار ناصری چگونه با دعا، حکمت و آداب خاص، به جنگ تاریکی و سرما میرفتند. در این گزارش و در همین فاصله کوتاه تا شب یلدا، چند پرده از آیینهای تهران قدیم را مرور میکنیم؛ رسمورسومی که برخی هنوز در کنج خانهها نفس میکشند و برخی دیگر زیر گردوغبار زندگی ماشینی و تغییر شتابان روزگار، کمرنگ شده و از یاد رفتهاند.
طبابت مزاجها با سفره رنگین
آنطور که جعفر شهری روایت کرده، سفره یلدا در تهران حکم «داروخانه طبیعی» را داشت. قدیمیها با هوشمندی خوراکیها را انتخاب میکردند تا طبیعت بدن را تنظیم کنند؛ گرممزاجها با هندوانه و انار آتش درون را مینشاندند و سردمزاجها با توت خشک، خرما و کشمش، گرمای لازم برای زمستان را ذخیره میکردند.

نیایش قبل از بریدن هندوانه
در تهران قدیم، قاچکردن هندوانه تشریفات داشت. طبق نقل انجویشیرازی، بزرگ خاندان پیش از بریدن، دعایی بلند میخواند و برای شهر برکت، برای مزارع باران و برای بیماران شفا میطلبید. تنها پس از پایان دعا و فرستادن صلوات جمعی بود که تیغ کارد بر پوست هندوانه مینشست.
مناجات سحرگاهی و شبخوانها
۱۵۰ سال پیش، مردان متدین تهران پس از پایان یلدا و هنگام اذان صبح، روی بامها مناجات میخواندند. «شبخوانها» نیز پس از طلوع آفتاب اول دی، داوطلبانه کوچه و خیابان را آبوجارو و برفروبی میکردند؛ با این باور که ۴۰روز خدمت بیمنت به خلق، حاجتروایشان میکند.

کرسینشینی و آتشگردانی
کرسی قلب تپنده خانههای تهران و نماد اتحاد خانواده بود که همه را فارغ از قهر و آشتی کنار هم مینشاند. مادر خانه با سلیقه تمام، منقل را با خاکستر گرم نگه میداشت و مجمعهای مسی پر از خوراکی روی کرسی میچید. گرمای کرسی هنوز در خاطرات جمعی ما زنده است.
قصهگویی و متلخوانی
در شبهای بدون تلویزیون و اینترنت، قصهگویی پدربزرگها شیرینترین بخش یلدا بود. آنها داستانهای «حسین کرد شبستری»، «امیرارسلان نامدار» و متلهای قدیمی تهرانی را با آبوتاب تعریف میکردند. این قصهها حکم سریالهای امروزی را داشتند و کوچک و بزرگ را ساعتها سراپا گوش نگه میداشتند.

تفأل به دیوان حافظ
خوشبختانه این رسم هنوز پابرجاست. در تهران قدیم پس از صرف شام، بزرگ فامیل دیوان حافظ را میگشود. نیت میکرد و با ذکر فاتحه، فال میگرفت. معمولا خوشصداترین فرد جمع، اشعار را با آواز میخواند تا بخت زمستانی اهالی خانه را با کلام خواجه شیراز پیشبینی کند.
خوردن «شبچره» یا آجیل هفتمغز
آجیل شب یلدا که به «شبچره» معروف بود، شامل ۷نوع مغز (گردو، بادام، پسته، فندق، کشمش، نخودچی و توت) میشد. تهرانیها معتقد بودند خوردن این ۷قلم بدن را تا پایان زمستان سالم نگه میدارد. شکستن گردو و بادام دور کرسی، موسیقی متن شب چله بود.

فرستادن «خوانچه» برای تازهعروس
خانواده داماد در نخستین شب چله طبقهای بزرگی به نام «خوانچه» شامل هندوانه تزیینشده، انار، آجیل و پارچه را با ساز و دهل راهی خانه پدری عروس میکردند. عبور طبقکشها از کوچهپسکوچههای تهران قدیم، نویدبخش شادی بود و همسایهها را برای تماشا و هلهله به بیرون میکشاند.
برفشیره؛ بستنی زمستانی تهران
اگر یلدا برفی بود، «برفشیره» کامها را شیرین میکرد. مخلوط برف تمیز حیاط و شیره انگور، دسر محبوبی بود که تهرانیها باور داشتند مانع گرمازدگی میشود. حالا اما با گرمایش زمین و نایابشدن برف در پایتخت، این رسم لذیذ هم آب شده و به خاطرات پیوسته است.













