خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: رمان «تله در تهران» نوشته فاطمه ولینژاد در انتشارات سدید منتشر شده است. این اثر، تلفیقی از رمان عاشقانه، اجتماعی و سیاسی است و تلاش میکند تصویری واقعی و ملموس از تجربههای یک نسل جوان ایرانی در فضای داخلی و خارجی ارائه دهد.
داستان رمان حول محور زندگی دانشجویی دختری ایرانی در دانشگاه کلمبیا در آمریکا شکل میگیرد. شخصیت اصلی همزمان با تحصیل، با چالشها و پیچیدگیهای زندگی مهاجرت، هویت، عشق و تعلق به وطن روبهروست. همزمان، او با اعتراضات دانشجویی، تحولات سیاسی و موضوعات حساس امنیتی مواجه میشود که مسیر زندگی و تصمیمگیریهایش را تحت تأثیر قرار میدهد. این تلفیق تجربه شخصی و دغدغههای جمعی، رمان را از یک روایت صرفاً عاشقانه فراتر برده و آن را به بازتابی از بحرانهای معاصر اجتماعی و سیاسی تبدیل میکند. درباره این رمان تازه منتشر شده و نحوه شکلگیری و چالشهای آن با نویسنده اثر، فاطمه ولینژاد به گفتوگو پرداختیم.
نوشتن رمان در ژانر امنیتی، بهویژه در بستر وقایع معاصر و حساس، با چه چالشهای روایی، محتوایی و حرفهای برای نویسنده همراه است و چگونه میتوان میان جذابیت داستانی، واقعنمایی و رعایت ملاحظات امنیتی تعادل برقرار کرد؟
زمانی که بخواهیم برای نسل امروز در ژانر امنیتی یا در حوزه جبهه مقاومت بنویسیم، این ژانر شامل مسائل سیاسی، اجتماعی و نظامی میشود و باید دارای جذابیت باشد. به خصوص برای مخاطبان امروزی که دائماً درگیر استفاده از شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام و یوتیوب هستند، داستان رمان باید دارای جذابیت برای مخاطب باشد. به دلیل اینکه داستان کتاب با مطالب فضای مجازی در حال رقابت است.
اما بزرگترین چالش در این ژانر را میتوانیم علاوه بر ایجاد جذابیت، رعایت واقعیت و وفاداری به حقیقت دانست. در داستاننویسی دست نویسنده باز است تا با تخیل و تصویرپردازیهای متنوع اتفاقات خاصی را در دل داستان ایجاد کند. اما در کنار این تخیلات باید با رعایت واقعیت همه اصول اعم از مواضع سیاسی، اجتماعی و حتی ریزترین مسائل فنی جذابیت داستان حفظ شود.
اما برای برطرف کردن این چالش نویسنده باید بلد باشد چگونه در همین چارچوب و با همین ابزار داستان خلق کند. این کار ممکن است سخت باشد اما نیازمند این است که نویسنده بتواند بر پیرنگ قصه، دیالوگها و حتی فلش بکها مسلط باشد تا بتواند جذابیت را در دل داستان ایجاد کند.
ایده اولیه نگارش این رمان از دغدغهها و مشاهدات شخصی شما شکل گرفت یا در قالب یک پیشنهاد حرفهای از سوی انتشارات مطرح شد، در هر یک از این دو حالت، فرآیند تبدیل ایده اولیه به یک روایت کامل امنیتی داستانی چگونه پیش رفت؟
سبک کاری من به این صورت است که همواره تلاش میکنم تا موضوعات مختلف را در حوزه مقاومت به چشم یک ایده نگاه کنم و بعد از آن به سراغ نگارش یک قصه جذاب و قابل توجه حرکت کنم.
این داستان سفارشی از سوی انتشارات نبود، بلکه یک ایده کاملاً خودجوش از سوی خود من بود که دوست داشتم تا اتفاقاتی را که در چندماه اخیر در منطقه به خصوص ایران رخ داده بود و به عبارتی حافظه تاریخی یک ملت به حساب میآمد را بازگو کنم.
این اتفاقات ممکن است در طی ۱۰ سال آینده به دست فراموشی سپرده شود یا حتی تحریف شود. به همین دلیل دوست داشتم تا در قالب یک رمان عاشقانه و به عبارتی نفسگیر برای نسل جوان امروز و نسل آینده بازگو کنم تا در حافظه تاریخی باقی بماند.
داستان کتاب در دل اعتراضات ضد صهیونیستی در دانشگاه کلمبیا آغاز میشود. این اتفاق همزمان با عملیات وعده صادق ۱ در فروردین سال ۱۴۰۳ اتفاق افتاد. داستان کتاب شامل اتفاقات دیگری همچون عملیات وعده صادق ۲، موج اعتراضات ضدصهیونیستی و همراهی با فلسطین در دانشگاههای آمریکا و اروپا، شهادت اسماعیل هنیه، شهادت سیدحسن نصرالله و عملیات پراکندهای را که اسرائیل در آبان ۱۴۰۳ در تهران انجام داد میشود.
اگر بخواهیم این اتفاقات را بیان کنیم به شکل خاطره و روایت میشود، اما من قصد داشتم تا بر اساس یک داستان عاشقانه، چندلایه، پیچیده و سرشار از غافلگیری بیان کنم تا شخصیتها در قالب داستان خوب و بدشان تغییر کند و خواننده به دنبال کشف همین حقیقت کشیده شود و در لابهلای داستان اتفاقات مهم پیرامون نیز بیان شود.
بدیهی است که روایت ساده و صرفاً گزارشی از چنین موضوعی، میتواند به متنی یکنواخت و کمکشش منجر شود. از اینرو، بهرهگیری از لوکیشنهای متنوع، جذابیتهای بصری، صحنهپردازیهای پرتحرک و عناصر اکشن، بهعنوان بخشی آگاهانه از ساختار روایت در نظر گرفته شده است؛ عناصری که فراز و فرود داستان را تقویت کرده و ریتم آن را پویا و نفسگیر میسازند.
شخصیتهای این رمان تا چه اندازه حاصل تخیل نویسندهاند و تا چه حد از تیپها یا شخصیتهای حقیقی الهام گرفته شدهاند؟
شخصیتهای این داستان بهطور کامل پرداخته شده و حاصل طراحی و تخیل خودم است. بر همین اساس، همواره در کلاسهای نویسندگی نیز بر این نکته تأکید میکنم که شخصیت، همانند سایر عناصر داستان، باید در خدمت تم هویتی و هدف کلی روایت قرار گیرد. این داستان با هدف خلق روایتی جذاب شکل گرفته است؛ روایتی که میکوشد بخشی از یکی از مقاطع پرخاطره و پرفرازونشیب تاریخ مقاومت، از جمله مسئله شهادت شخصیتها و نیز نخستین عملیات ایران علیه رژیم صهیونیستی و پیامدهای آن را بازنمایی کند.
در راستای تحقق این هدف، حضور و تنوع شخصیتها ضرورتی ساختاری داشته است. برای نمونه، شخصیت «حامد» بهعنوان یک چهره مذهبی طراحی شده که در ظاهر درگیر پروژههای جاسوسی است و از این مسیر، پیچیدگیهای هویتی خاصی را نمایندگی میکند. شخصیت «محیا» در قالب دختری مبارز و روشنفکر ترسیم شده که چه در فضای ایران و چه در خارج از کشور، بهویژه در آمریکا، در خط مقدم فعالیت قرار دارد؛ با این حال، این شخصیت نیز همچون انسان واقعی، ممکن است دچار خطا و لغزش شود. «مرصاد» شخصیتی خاکستری است که الزاماً تعهد پررنگی به گفتمان رسمی انقلاب یا مذهب ندارد، اما در عمل در همان مسیر حرکت میکند و نمادی از بخشی از جامعه ایران بهشمار میآید که شاید در ظاهر نشانههای آشکار مذهبی یا انقلابی نداشته باشند، اما در بزنگاههای حساس، برای کشور خود هزینههای جدی میپردازند. در مقابل، شخصیت «محمد» بهعنوان نماد یک فرد انقلابی و صادق، با پیوندی مستقیم با جبهه مقاومت و کنشگری سالم و شفاف، در متن روایت حضور دارد.
در مجموع، تمامی شخصیتها بهصورت هدفمند طراحی و پرداخت شدهاند تا هر یک نماینده تیپی مشخص در دل داستان باشند و در کنار یکدیگر، به پیشبرد روایت و تبیین لایههای مختلف موضوع مورد نظر کمک کنند.
در این رمان، فضاسازی و تصویرسازی نقش پررنگی در پیشبرد روایت دارد. در فرآیند نگارش، تا چه اندازه آگاهانه بر خلق تصاویر ذهنی و صحنهپردازی تکیه داشتید و این مسئله چه تأثیری بر ریتم داستان گذاشت؟
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، هدف اصلی این داستان، روایت بخشی از تاریخ جبهه مقاومت و بازنمایی کنشگری افراد با تیپها و موقعیتهای متفاوت در یک مقطع تاریخی مشخص بوده است؛ از دانشجویی که در آمریکا حضور دارد، تا استادی که در همان فضا فعالیت میکند و سپس به ایران بازمیگردد، و نیز جاسوسی که در پوشش یک فرد مذهبی ایفای نقش میکند.
بدیهی است که روایت ساده و صرفاً گزارشی از چنین موضوعی، میتواند به متنی یکنواخت و کمکشش منجر شود. از اینرو، بهرهگیری از لوکیشنهای متنوع، جذابیتهای بصری، صحنهپردازیهای پرتحرک و عناصر اکشن، بهعنوان بخشی آگاهانه از ساختار روایت در نظر گرفته شده است؛ عناصری که فراز و فرود داستان را تقویت کرده و ریتم آن را پویا و نفسگیر میسازند.
در مجموع، تمامی این تصویرسازیها و انتخابهای روایی با هدف افزایش جذابیت، تعلیق و کشش داستان برای مخاطب انجام شده است تا روایت بتواند ضمن وفاداری به هدف تاریخی خود، اثری پرتنش، تأثیرگذار و قابلپیگیری برای خواننده ایجاد کند.
در بخشهایی از داستان، مانند صحنهای که مرصاد با جراحت شدید هدف ترور قرار میگیرد اما خیلی زود به محل کار بازمیگردد، روند روایت کمی شتابزده و غیرقابل باور به نظر میرسد. آیا این سرعت در بازگشت شخصیت، تصمیمی عمدی برای حفظ ریتم داستان و تعلیق بوده یا محدودیتهای ساختاری و زمانی نگارش باعث چنین عجلهای شد؟
اشاره شما به این نکته قابلتوجه است که در طرح نقد مطرح شده، تنها به یک مصداق مشخص اشاره شده است. اگر منظور همان صحنه مجروح شدن «مرصاد» بر اثر اصابت گلوله باشد، باید توضیح داد که گلوله به ناحیه گردن او برخورد کرده و این شخصیت حدود یک ماه بعد در محل کار حاضر میشود. از منظر نکات فنی و پزشکی، چنین روندی امری غیرطبیعی یا دور از انتظار نیست؛ چراکه در بسیاری از موارد، جراحت ناشی از اصابت گلوله، در صورت عدم آسیب به ارگانهای حیاتی و با طی شدن روند درمان، میتواند طی حدود یک ماه به بهبود نسبی برسد.
علاوه بر این، در متن داستان نیز تأکید شده است که مرصاد هنگام بازگشت به محل کار، همچنان از آتل و پانسمان در ناحیه گردن استفاده میکند که نشاندهنده تداوم دوره نقاهت و عدم بهبود کامل است. از این منظر، روایت نهتنها شتابزده یا غیرقابلباور طراحی نشده، بلکه تلاش شده است با اشاره به جزئیات ظاهری درمان، منطق روایی و باورپذیری موقعیت حفظ شود.
چنین سیر زمانی و وضعیت جسمانی برای شخصیت مرصاد، با واقعیتهای پزشکی همخوانی دارد و مصداقی از اغراق یا سادهسازی غیرقابلقبول در روایت به شمار نمیآید؛ مگر آنکه مصادیق دیگری مدنظر باشد که در این صورت میتوان بهصورت مشخص به آنها پرداخت.
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، هدف اصلی این داستان، روایت بخشی از تاریخ جبهه مقاومت و بازنمایی کنشگری افراد با تیپها و موقعیتهای متفاوت در یک مقطع تاریخی مشخص بوده است؛ از دانشجویی که در آمریکا حضور دارد، تا استادی که در همان فضا فعالیت میکند و سپس به ایران بازمیگردد، و نیز جاسوسی که در پوشش یک فرد مذهبی ایفای نقش میکند. با توجه به اینکه در دل وقایع تاریخی اخیر، از جمله جنگ ۱۲ روزه و تحولات امنیتی و سیاسی مهم، رخدادهای متأثرکنندهای شکل گرفته است، آیا برنامهای برای ادامه داستان و انتشار بخش دوم رمان دارید؟
پس از نگارش رمان «تله در تهران»، دو رمان دیگر با عناوین «حمله روز صفر» و «آواتار» نوشتهام که هریک به طور مستقل به روایت ادامه و پیامدهای همان وقایع میپردازند.
رمان «آواتار» دامنه زمانی و موضوعی گستردهتری دارد و روایت خود را از مقطع موسوم به «زن، زندگی، آزادی» در مهرماه ۱۴۰۱ آغاز میکند و با عبور از تحولات متعدد، به وقایع مرتبط با جنگ دوازده روزه و رخدادهای درون آن میرسد. در مقابل رمان «حمله روز صفر» بر بازهای متمرکزتر تمرکز دارد و روایت آن از مقطع درگیریها و تحولات مرتبط با سقوط حکومت سوریه در سال گذشته آغاز شده و تا پایان دوره آتشبس ادامه پیدا میکند.
در مجموع، این دو اثر را میتوان نه به عنوان جلدهای دوم رمان «تله در تهران» بلکه به مثابه، دو رمان مستقل دانست که هریک به صورت جداگانه به بازنمایی تحولات چندماه اخیر، به ویژه جنگ دوازده روزه میپردازند.
شما داستان را با اعتراضات دانشگاه کلمبیا و همزمانی آن با عملیات «وعده صادق ۱» آغاز میکنید. چرا تصمیم گرفتید نقطه شروع روایت، نه ایران بلکه فضای دانشگاهی آمریکا و بیداری افکار عمومی اروپا باشد؟
همانگونه که اشاره شد، هدف اصلی از این داستان، بازنمایی مقاطع مهمی از تاریخ مقاومت بوده است. یکی از این مقاطع، شکلگیری اعتراضات و گسترش موج ضدصهیونیستی در دانشگاههای آمریکا است؛ جریانی که همزمانی آن با عملیات «وعده صادق» تأثیر معناداری بر فضای این اعتراضات داشت. این همزمانی موجب شد بخش قابلتوجهی از دانشجویان معترض از تحولات منطقه الهام بگیرند و حتی اقدام ایران، به افزایش روحیه و تقویت جایگاه و محبوبیت جمهوری اسلامی در میان برخی از این جنبشها منجر شود. روایت این مقطع تاریخی، یکی از اهداف اصلی داستان بوده است.
بر همین اساس، طراحی شخصیتها نیز از فضای آمریکا آغاز میشود و شخصیتهایی چون مرصاد و محیا، کنش روایی خود را در همین بستر شکل میدهند. در این میان، تلاش شده است شخصیت «محیا» بهگونهای پرداخته شود که نماینده نسلی بهروز و فعال باشد؛ دختری که چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور، با درک شرایط زمانه، در مسیر مقاومت کنشگری میکند.
در کنار این تیپ، شخصیتهایی مانند «دکتر مرصاد امیری» نیز تعریف شدهاند؛ فردی که اگرچه در خارج از کشور زندگی میکند و به ایران و هموطنان خود تعلق خاطر دارد، اما لزوماً در قالب یک چهره کاملاً ایدئولوژیک یا بهاصطلاح انقلابی دوآتشه قرار نمیگیرد. با این حال، گذشته پرفشار و تجربههای سخت او و نیز رفتار کنونیاش نشان میدهد که در بزنگاههای حساس، آمادگی پرداخت هزینه برای مقاومت و منافع کشور را دارد.
در داستان، حامد از یک شخصیت انقلابی و دغدغهمند فلسطین و لبنان، ناگهان به جاسوس اسرائیل تبدیل میشود. هدف شما از این تغییر ناگهانی چه بود و آیا قصد داشتید مخاطب را به تأمل درباره آسیبپذیری اعتماد در برابر ظاهر وفاداری و آرمانگرایی سوق دهید؟
در واقع، روایت داستان بهگونهای طراحی نشده است که شخصیت «حامد» بهصورت ناگهانی از یک فرد انقلابی و دغدغهمند به یک جاسوس تبدیل شود. این برداشت، حاصل تصور و ذهنیت شخصیت «محیا» نسبت به حامد است. مطابق با منطق درونی داستان، حامد از همان ابتدای ورود به لبنان جذب شبکههای جاسوسی شده و در تمام رفتوآمدهای خود به این کشور، در نقش یک جاسوس فعالیت داشته است. این واقعیت در پایان داستان و از زبان مأمور اطلاعاتی برای محیا روشن میشود.
با این حال، آنچه محیا و در نتیجه مخاطب تا بخش پایانی روایت با آن مواجه است، تصویری از حامد بهعنوان فردی نیکنیت، دغدغهمند نسبت به مسئله فلسطین و دارای ظاهری مذهبی و انقلابی است. در حقیقت، همین ویژگیها و نمایش ظاهری، پوششی برای فعالیتهای پنهان او بوده و نه نشانهای از یک تغییر مسیر ناگهانی در شخصیتپردازی.
بر این اساس، طراحی شخصیت حامد آگاهانه و با هدف طرح یک هشدار مفهومی صورت گرفته است؛ اینکه صرف برخورداری از شعائر مذهبی یا ظاهر انقلابی، نمیتواند ملاک قطعی اعتماد باشد و حتی افرادی با چنین ظاهری نیز ممکن است جذب سرویسهای جاسوسی شوند. از این منظر، کارکرد شخصیت حامد نه ایجاد شوک غیرمنطقی در روایت، بلکه برجستهسازی لایههای پنهان و پیچیدگیهای اعتماد در بستر مبارزه و مقاومت است.
میتوان گفت «تله در تهران» بهنوعی همزمان با فضای پیشدرآمد جنگ شکل گرفت و انتشار آن در آستانه این تحولات، معنا و خوانشی تازه به رمان بخشید این تحول حامد آیا صرفاً یک چرخش روایی برای ایجاد تعلیق بود یا میخواستید پیام اخلاقی و سیاسی مشخصی درباره وسوسه قدرت، پول و فرصتطلبی منتقل کنید؟
بله، دقیقاً همینطور است و در منطق داستان اساساً با «تحول شخصیت» به معنای تغییر مسیر مواجه نیستیم. حامد در همان بخشهای پایانی روایت، خود بهصراحت به محیا میگوید که معیار اصلی او برای همکاری، پول است و نه باور یا تعهد؛ تا جایی که تصریح میکند برای هر کسی که دستمزد بیشتری پرداخت کند، کار میکند و مسئله مردم یا آرمانها برایش اهمیتی ندارد. این دیالوگ در واقع پرده نهایی از شخصیت او را کنار میزند و نشان میدهد آنچه پیشتر بهعنوان دغدغهمندی و انقلابیگری دیده میشد، از ابتدا بر پایه باور شکل نگرفته بوده است.
بر همین اساس، داستان تأکید میکند که حامد از همان ابتدا نیز نه از سر اعتقاد، بلکه با انگیزه مالی وارد همکاری با یک رسانه انقلابی شده است. در ادامه، همین منطق رفتاری سبب میشود که در جریان رفتوآمدهایش به لبنان، با دریافت پیشنهادی جذابتر از سوی یک رابط وابسته به رژیم صهیونیستی، مسیر همکاری خود را تغییر دهد و بهراحتی وارد مناسبات جدید شود.
در عنوان و جمله درجشده روی جلد کتاب، به نگارش یک متن عاشقانه در فاصله دو هفته مانده به آغاز جنگ اشاره کردهاید. لطفاً درباره چرایی انتخاب این عنوان و همچنین زمینه و زمان نگارش این جمله، توضیح دهید و بفرمائید این مؤلفه چه نسبتی با فضای کلی اثر دارد.
این رمان در تاریخ هشتم خرداد به پایان رسید و نگارش خطوط پایانی آن در شامگاه پنجشنبه همان روز انجام شد. تنها دو هفته بعد، در شامگاه پنجشنبه بیستوسوم خرداد، جنگ آغاز شد؛ همزمانیای که قابلتوجه و تأملبرانگیز بود. این مسئله از آن جهت اهمیت بیشتری پیدا کرد که بخش قابلتوجهی از روایت رمان به موضوع ترور یک نخبه نظامی میپردازد؛ شخصیتی با نام «مرصاد» که بهعنوان یک نخبه در حوزه طراحی قطعات صنعتی مورد استفاده در وزارت دفاع معرفی میشود و هدف اصلی دشمن، یا ترور اوست یا جذب و بهکارگیریاش.
وقوع این رخدادهای واقعی، تنها دو هفته پس از پایان نگارش رمان، بهویژه ترور دانشمندان و نخبگان هستهای و نظامی کشور، شباهت معناداری با محورهای داستان ایجاد کرد. این تقارن زمانی جنبهای قابلتأمل داشت؛ چراکه روایت داستانی پیش از آغاز جنگ، به موضوعی پرداخته بود که اندکی بعد، در عرصه واقعیت با ابعاد گستردهتری خود را نشان داد.
از این منظر، میتوان گفت «تله در تهران» بهنوعی همزمان با فضای پیشدرآمد جنگ شکل گرفت و انتشار آن در آستانه این تحولات، معنا و خوانشی تازه به رمان بخشید. به همین دلیل، تلاش شد این همزمانی در قالب عنوان فرعی «عاشقانهای که دو هفته مانده به جنگ نوشته شد» نیز بازتاب پیدا کند؛ عنوانی که بر دو وجه اصلی اثر تأکید دارد: از یکسو، رمان «تله در تهران» اثری عاشقانه است و از سوی دیگر، روایتی است که بهطور مستقیم با فضای امنیتی و جنگی پیوند میخورد؛ فضایی که تنها دو هفته پس از پایان نگارش رمان، در واقعیت عینی رخ داد.
در بخشهایی از کتاب به رویدادهایی همچون شهادت آیتالله رئیسی، عملیات وعده صادق و شهادت سید حسن نصرالله اشاره شده است؛ وقایعی که در حافظه جمعی مخاطبان همچنان زنده است. آیا در نگارش این بخشها، از تجربهها و احساسات شخصی خود در زمان وقوع این رویدادها استفاده کردهاید و این مواجهه شخصی تا چه اندازه در شکلگیری روایت کتاب نقش داشته است؟
بله در واقع بخش زیادی از احساسات بیان شده در دل داستان تجربه شخصی خود من بود به عنوان دختری مانند محیا که در دل داستان آنها را گذراند. همچنین از تجربیات و کنشگری دوستان و اطرافیان هم بهره بردهام. بیشتر قصد داشتم تا این احساسات بیانگر جبهه مقاومت و مردمی باشد که دلبسته این جبهه هستند. احساساتی در قبال اتفاقاتی مانند شهادت شهید رئیسی، شهید هنیه و حتی شهادت سید حسن نصرالله که در سال گذشته رخ داد.













