خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: صد و نود و نهمین نشست موسسه میراث مکتوب در بزرگداشت رودکی پدر شعر فارسی برگزار شد. در این نشست که با دبیری بهرام پروین گنابادی و حضور اساتیدی چون ژاله آموزگار،هومن یوسفدهی پژوهشگر تاریخ و ادبیات و متن پژوه، علی اصغر قهرمانی مقبل عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، و با پخش سخنرانی علی اشرف صادقی عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و طالب آذرخش از خجند برقرار بود، علی اشرف مجتهد شبستری سفیر سابق و رئیس انجمن دوستی ایران و تاجیکستان نیز سخنرانی کرد.

مجتهد شبستری که به خاطر فعالیتهایش برای نزدیکی و همکاری فرهنگی ایران در تاجیکستان به نام سفیر کبیر خوانده میشود، سخنانش را با این ابیات آغاز کرد و گفت:
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
مایه افتخار است که امروز درباره شخصیتی سخن میگویم که اگرچه بیش از هزار سال از زمان زیست او میگذرد، اما همچنان در زبان، فرهنگ و اندیشه ما زنده است؛ شاعری که نهتنها آغازگر شعر فارسی، بلکه بنیانگذار نگرشی انسانی در ادبیات ماست. سخن از ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی است؛ چهرهای که بهدرستی او را «پدر شعر فارسی» نامیدهاند. رودکی در روزگاری میزیست که زبان فارسی، پس از چند قرن سلطه سیاسی و فرهنگی خلافت عربی، هنوز نیازمند تثبیت، پالایش و مشروعیت فرهنگی بود. نقش بنیادین او در این میان آن بود که نشان داد فارسی میتواند زبان اندیشه، حکمت، عاطفه، اخلاق و زیبایی باشد؛ زبانی کامل برای بیان تجربه انسانی. رودکی شعر فارسی را از سطح نثرهای پراکنده و کاربرد محدود درباری فراتر برد و آن را به زبان زندگی، احساس و خرد بدل کرد.
وی افزود: یکی از برجستهترین ویژگیهای شعر رودکی، سادگی زبان و استواری معناست. او از پیچیدگیهای تصنعی پرهیز میکند و سخن را چنان میگوید که هم برای اندیشمند معنا دارد و هم برای انسان عادی قابل درک است. هنگامی که میگوید
هر که ناموخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
در واقع تجربه زیسته انسان را مهمترین منبع یادگیری معرفی میکند. این بیت، نهتنها یک پند اخلاقی، بلکه خلاصهای از نگاه انسانمحور رودکی به زندگی است. نگاه رودکی به زمان و تجربه، نگاهی واقعبینانه و ژرف است. او زمان را بزرگترین آموزگار میداند و انسان را دعوت میکند که از جریان زندگی بیاموزد. آنجا که میگوید :
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چو نکو بنگری همه پند است
زندگی را بهمثابه مدرسهای همیشگی تصویر میکند؛ نگاهی که برای انسان معاصر، در جهانی آکنده از شتاب و بحران معنا، همچنان الهامبخش است.
او ادامه داد: در کنار این خردورزی، رودکی شاعری زندگیدوست است. او لذت آگاهانه از زندگی را نفی نمیکند، بلکه آن را بخشی جداییناپذیر از تجربه انسانی میداند. در بیتی مشهور میگوید:
شاد زی با سیاهچشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
در این سخن، هم پذیرش ناپایداری جهان دیده میشود و هم دعوت به شاد زیستن. همین نگاه است که بعدها در اندیشه خیام، با عمق فلسفی بیشتر، ادامه مییابد. رودکی نه زاهد افراطی است و نه ستایشگر بیقید لذت، بلکه راه تعادل و آگاهی را پیش مینهد.
او ناپایداری زندگی را نیز با زبانی ساده و پرسشبرانگیز بیان میکند؛ آنجا که میپرسد
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟
این پرسش، فراتر از زمان و مکان، دغدغه همیشگی بشر را بازتاب میدهد.
این استاد پیشکسوت گفت: در حوزه اخلاق، رودکی نماینده تعادل است. او نه انباشت و امساک را میستاید و نه بخشش بیحساب را، بلکه میانهروی را اساس نیکبختی میداند:
نیکبخت آن کسی که داد و خورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
این نگاه اخلاقی بعدها در آثار سعدی بهصورت نظاممند و گسترده تداوم یافت.
وی افزود: از جلوههای انسانی شعر رودکی، تصویرسازی صادقانه و بیپیرایه او از پیری و گذر عمر است. وقتی میگوید:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
با لحنی ساده و صمیمی، حقیقت مشترک زندگی انسانها را به تصویر میکشد و نوعی همدلی انسانی عمیق میآفریند. رودکی نهتنها بنیانگذار زبان شعر فارسی، بلکه پایهگذار سنتی فکری و اخلاقی است که شاعران بزرگ پس از او هر یک بهگونهای آن را گسترش دادند. فردوسی استواری زبان و روایت را بر این پایه بنا کرد، خیام تأمل فلسفی را، سعدی اخلاق اجتماعی را، و حافظ تجربه انسانی و زیباییشناسی هنری را به اوج رساند..
مجتهدی شبستری در ادامه به اهمیت رودکی در تاجیکستان پرداخت و گفت: اما اهمیت رودکی تنها به گذشته محدود نمیشود. پس از استقلال تاجیکستان در سال ۱۹۹۱، رودکی به یکی از مهمترین نمادهای بازسازی هویت فرهنگی این کشور بدل شد. جامعه تاجیک، پس ازدهه ها سیاستهای روسیسازی و تضعیف سنتهای بومی، در جستوجوی پیوند دوباره با ریشههای تاریخی خود و بازگشت به خویشتن بود و رودکی، بهعنوان شاعری بومی این سرزمین و در عین حال متعلق به کل حوزه تمدنی فارسی، نقشی محوری در این فرآیند ایفا کرد. او به بهترین شکل، پیوند میان هویت ملی تاجیک و هویت فراگیر فارسیزبانان را نمایندگی میکند. در کتاب رییس جمهور محترم تاجیکستان تحت عنوان زبان ملت، هستی ملت (که در آذر ماه 1398 با همت انجمن دوستی ایران و تاجیکستان وهمکاری سفارت تاجیکستان ، فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد افشار رونمایی شد ) 32 بار به نام رودکی اشاره شده است.
وی افزود: در همین چارچوب، رودکی در دوران معاصر به سرمایهای مشترک در دیپلماسی فرهنگی ایران و تاجیکستان بدل شده است. او شخصیتی است که نه موجب رقابت، بلکه زمینهساز همگرایی است. مراسمهای مشترک بزرگداشت، همکاریهای دانشگاهی و پژوهشی، وگفتوگوهای فرهنگی، همگی نشان میدهد که رودکی امروز نیز نقش پیونددهندهای زنده دارد. این جایگاه فرامرزی رودکی در سخنان شخصیتهای بینالمللی نیز بازتاب یافته است. بان کیمون، دبیرکل پیشین سازمان ملل متحد، در مراسم بزرگداشت ۱۱۵۰ سالگی رودکی در نیویورک، او را نماد ارزشهای عدالت، خوبی و انساندوستی دانست و تأکید کرد که شعر رودکی، با سادگی و عمق خود، الهامبخش گفتوگوی تمدنها و ترمیم شکافهای فرهنگی میان ملتهاست. این سخنان نشان میدهد که رودکی نهفقط برای فارسیزبانان، بلکه برای جامعه جهانی حامل پیامی انسانی و جهانشمول است.
او ادامه داد: در چنین افقی است که میتوان به پیشنهادهایی اندیشید که میراث رودکی را در جهان معاصر به شکلی سازنده و همگرا بازتعریف کند. یکی از این پیشنهادها، ایجاد مقبره نمادین برای رودکی در شهر نیشابور است؛ یادمانی که نه بهعنوان آرامگاهی بدیل، بلکه بهعنوان نمادی از پیوند فرهنگی و زبانی ملتهای فارسی زبان طراحی می گردد. اصل بنیادین این طرح آن است که آرامگاه تاریخی و اصیل رودکی بهروشنی و بیابهام در پنجرود تاجیکستان شناخته می شود و هرگونه یادمان در ایران، صرفاً بر اشتراک فرهنگی و تمدنی تأکید می کند. به مانند آنچه در مورد مقبره نمادین (یا به قول تاجیکان، مقبره رمزی) خواجه کمال خجندی در خجند انجام شد و من در پایان عرایضم به آن اشاره خواهم کرد.
مجتهد شبستری در ادامه گفت: نیشابور، بهعنوان یکی از کانونهای اصلی تداوم فرهنگ و ادب فارسی و زادگاه چهرههایی چون عطار و خیام، جایگاهی نمادین ومناسب برای چنین یادمانی دارد. این شهر نماینده استمرار سنتی است که رودکی بنیان آن را نهاده است. مقبره نمادین پیشنهادی میتواند در قالب باغی فرهنگی یا مجموعهای آموزشی–پژوهشی شکل گیرد که در آن زندگی، آثار، تأثیر تاریخی رودکی و نقش او در شکلگیری زبان و اخلاق فارسی بهصورت علمی و چندرسانهای معرفی شود. حضور نمادین خاکی از سرزمین زادگاه رودکی، با مشارکت جمهوری تاجیکستان، میتواند نشانهای از پیوند سرزمینی و معنوی دو کشور باشد، بیآنکه به حرمت آرامگاه اصلی خدشهای وارد شود.
وی افزود: چنین طرحی، تنها درصورتی معنا و مشروعیت کامل خواهد داشت که با مشارکت نهادهای فرهنگی و علمی ومردمی دو کشور اجرا شود. در این صورت، این یادمان میتواند به بستری پایدار برای همکاریهای دانشگاهی، پژوهشی و هنری بدل شود و گفتوگویی مستمر درباره زبان فارسی، میراث مشترک و نقش آن در جهان معاصر را تقویت کند. پیام این اقدام، از منظر دیپلماسی فرهنگی، روشن خواهد بود: ایران و تاجیکستان نه در پی رقابت بر سر میراث، بلکه در مسیر پاسداری مشترک از یک سنت تمدنی واحد حرکت میکنند.
او ادامه داد: نمونههای جهانی نشان میدهد که چنین رویکردی عملی و ثمربخش است. همکاری فرهنگی فرانسه و آلمان پس از جنگ جهانی دوم، یا رویکرد مشترک یونان و ایتالیا در بازتعریف میراث کلاسیک، و نیز بزرگداشت مشترک رابیندرانات تاگور در هند و بنگلادش، همگی نشان دادهاند که میراث فرهنگی زمانی بیشترین اثر را دارد که به ابزار گفتوگو، همزیستی و حافظه مشترک بدل شود، نه میدان رقابت و انحصار.
مجتهد شبستری در پایان سخنانش گفت: در پایان میتوان گفت رودکی نهتنها بنیانگذار شعر فارسی، بلکه پاسدار زبان، فرهنگ و اخلاق ایرانی–فارسی است. او شخصیتی است که از قرن چهارم هجری تا قرن بیستویکم میلادی، همچنان زنده مانده است؛ زنده در زبان، در فرهنگ، و در پیوند میان مردمانی که با فارسی میاندیشند و احساس میکنند. اگر امروز بتوانیم میراث او را با منطق همگرایی، احترام متقابل و گفتوگوی تمدنی پاس بداریم، رودکی همچنان پیامآور خرد، صلح و انساندوستی و دوری از افراط گرایی وخشونت خواهد بود.

رودکی کور مادرزاد بود؟ تحقیقات چیز دیگری میگویند
علی اشرف مجتهد شبستری در بخش پایانی این مراسم نیز توضیحاتی درباره تحقیقات انجام شده روی پیکر رودکی پس از شکافتن مزار او داد و پس از خواندن این ابیات از این شاعر بزرگ فارسی گفت:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
سپید سیمرده بود و در و مرجان بود
ستارۀ سحری بود و قطرهباران بود
یکی نماند کنون زان همه، بسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
این مصرعها از قصیدۀ ابوعبدالله رودکی که در پایان عمر پرفراز و نشیبش نوشته بود، پس از هزار سال یکی از سرنخهای دانشمندان تاجیک و روس برای پیدا کردن آرامگاه آدمالشعرا شد.
وی افزود: «میخائیل گِراسیمف» (۱۹۰۷-۱۹۷۰)، مردمشناس، باستانشناس و مجسمهساز شهیر روس، قبل از این که در سال ۱۹۵۶ به منظور شناسایی پیکر رودکی عازم روستای پنجرود در منطقۀ کوهستانی زرافشان تاجیکستان شود، آثار رودکی را نیز مطالعه کرد تا بتواند نشانههایی از ظاهر شاعر را در آن پیدا کند. از سوی دیگر، صدرالدین عینی، نویسنده و پدر ادبیات مدرن تاجیک، نیز شواهدی را دال بر موقعیت جغرافیایی زادگاه و آرامگاه رودکی گردآوری کرده و در اختیار گراسیمف قرار داده بود. در همۀ مأخذهای ادبی و تاریخی کهن فارسی زادگاه رودکی را قریۀ پَنـُج یا بنجرودک در نزدیکی شهرهای نخشب و سمرقند ذکر کردهاند. صدرالدین عینی پس از کندوکاو مفصل و مسافرت به روستاهای اطراف این دو شهر، گذارش به روستای پنجرود در ناحیۀ پنجکنت تاجیکستان میافتد و درمییابد که بنجرودک معرب پنجرود فارسی بوده با مزار بزرگواری گمنام. عینی در سال ۱۹۳۹ با انتشار پژوهش خود ادعا میکند که روستای زادگاه رودکی را یافتهاست.
او ادامه داد: در سال ۱۹۵۶ در آستانۀ ۱۱۰۰ سالگی رودکی، حکومت تاجیکستان دستور بازگشایی قبری را میدهد که گمان میرفت آرامگاه رودکی باشد. میخائیل گِراسیمف و گروه تحقیقاتی دانشمندان روس و تاجیک با گشودن قبر مورد نظر عینی و بررسی بازماندههای جسد مدفون تمام نشانههایی را که برای شناسایی پیکر رودکی مشخص کرده بودند، مییابند:
پیکر مدفون در آن مزار متعلق به نمایندۀ نژاد سفید بود، دندانهایش، همان گونه که در بیتهای بالا توصیف شده، فرو ریخته بود، کاسۀ چشمانش حالت حدقۀ چشمان یک نابینا را داشت و شکل استخوان گردنش هم دال بر نابینا بودن او بود. تحقیقات بیشتر آشکار کرد که رودکی نابینای مادرزاد نبوده، بلکه در دهۀ ششم عمر چشمانش را میل کشیده و چند دندهاش را شکستهاند. اشیائی هم که در اطراف این گور کشف شد، از جمله پیراهن و قبای پشمیای که به تن و دستاری که بر سر داشت، متعلق به دوران زندگی ابوعبدالله رودکی بود.
مجتهدی گفت: بازماندههای جسد را به آزمایشگاههای مسکو بردند و به مدت دو سال آن را مطالعه کردند تا به نتیجۀ تحقیقات اطمینان تمام و کمال حاصل کنند. روز ۱۶ اکتبر سال ۱۹۵۸ استخوانها را بازپس به روستای پنجرود در شمال تاجیکستان برگرداندند و در همانجا دوباره به خاک سپردند. تصویری که میخائیل گراسیمف پس از انجام تحقیقات به عنوان چهرۀ رودکی منتشر کرد، تصویر چهرۀ همان پیکری بود که دانشمندان شوروی در رودکی بودنش دیگر شکی نداشتند.
او در پایان سخنانش گفت: مزار رودکی در همان سال ۱۹۵۸ به مناسبت هزار و صدمین سالگرد تولدش آباد شد. سال ۱۹۹۹ در آستانۀ تجلیل از هزار و صدمین سالگرد تأسیس دولت سامانیان به کمک دولت ایران آرامگاه آدمالشعرا بازسازی شد و برای سومین بار این مقبره در سال ۲۰۰۷ مرمت شد.
این نشست با شعرخوانی یکی از مهمانان تاجیک و رونمایی از کتاب سیبی ز باغ رودکی و عکس دسته جمعی به پایان رسید.













