بهرام بیضایی؛ ایستادن در برابر فراموشی

خبرآنلاین یکشنبه 07 دی 1404 - 12:31
در فرهنگ ما، معمولاً یا خیلی زود شیفته می‌شویم یا خیلی راحت کنار می‌گذاریم. ستایش و حذف، هر دو شتاب‌زده‌اند و اغلب جای تأمل را می‌گیرند. در این میان، هنرمندانی که نه اهل دل‌دادگی فوری‌اند و نه تن به فراموشی می‌دهند، معمولاً در وضعیتی معلق باقی می‌مانند: نه کاملاً پذیرفته می‌شوند و نه به‌طور کامل طرد. بهرام بیضایی یکی از روشن‌ترین نمونه‌های این وضعیت است.

بیضایی نه هنرمند محبوب جریان غالب بود، نه چهره‌ مورد اجماعِ چپِ ژست‌محور، و نه کسی که بتوان به‌سادگی از کنار آثارش عبور کرد. او از همان آغاز، مسیر متفاوتی را انتخاب کرد؛ مسیری که بر شناخت عمیق تاریخ، اسطوره، زبان و نمایش استوار بود. همین انتخاب، او را به یکی از مهم‌ترین چهره‌های تئاتر و سینمای ایران بدل و در عین حال، هزینه‌های سنگینی به او تحمیل کرد؛ هزینه‌هایی که بیشتر نه در قالب شکست، بلکه در شکل سکوت، حذف تدریجی و بی‌اعتنایی پرداخت شد.
برای فهم بیضایی، باید این تصور رایج را کنار گذاشت که او صرفاً فیلمساز یا نمایشنامه‌نویس بوده است. بیضایی پروژه داشت؛ پروژه‌ای بلندمدت، منسجم و سخت‌گیرانه برای بازاندیشی در فرهنگ ایرانی. او فقط به تولید اثر فکر نمی‌کرد، بلکه می‌خواست بداند هر اثر از کجا می‌آید، بر چه سنتی تکیه دارد و چه نسبتی با گذشته و حال برقرار می‌کند. این وسواس اندیشمندانه، آثار او را از سطح تولیدات معمول فرهنگی جدا می‌کند.
برخلاف بسیاری از هنرمندان که تاریخ و اسطوره را به‌عنوان تزئین یا ابزاری برای نوستالژی به کار می‌گیرند، بیضایی آن‌ها را به چشم متن‌هایی زنده می‌دید؛ متن‌هایی که می‌توان دوباره خواند، شکافت و حتی علیه اکنون به کار گرفت. اسطوره در آثار او نه مقدس است و نه مرده بلکه محل پرسش است. همین نگاه، به آثارش عمقی داده که هنوز هم محل تفسیر و مناقشه است.
سینمای بیضایی، سینمای مدارا با حواس‌پرتی نیست. او از تماشاگرش انتظار اندیشیدن دارد. ریتم کند، دیالوگ‌های سنجیده، زبان آرکائیک و ساختارهای غیرمتعارف فیلم‌هایش عمداً در برابر مصرف سریع مقاومت می‌کنند. در دوره‌ای که سینما هرچه بیشتر به سمت سرگرمی فوری و بی‌دردسر می‌رود، این ویژگی باعث شده آثار او برای بخشی از مخاطبان دشوار یا حتی خسته‌کننده به نظر برسد.
اما همین دشواری، بخشی از صداقت کار بیضایی است. «باشو، غریبه‌ کوچک» اگرچه در ظاهر داستانی ساده دارد، در عمق فیلمی است درباره‌ زبان، دیگری‌بودن و امکان یا عدم امکان هم‌زیستی. کودک جنگ‌زده‌ جنوب، در شمال کشور نه‌فقط با جغرافیا، بلکه با زبان و نگاه متفاوت مواجه می‌شود. بیضایی بدون شعار و اغراق، مسئله‌ای را مطرح می‌کند که هنوز هم در جامعه‌ ما حل‌نشده باقی مانده است.
اگر سینما به دلایل مختلف ــ از سانسور تا محدودیت تولید ــ مجال بروز کامل به بیضایی نداد، تئاتر صحنه‌ اصلی اندیشه‌ او بود. نمایشنامه‌هایش اغلب نه برای سرگرمی، بلکه برای مواجهه نوشته شده‌اند؛ مواجهه با تاریخ، با قدرت، با روایت رسمی و با خودِ مخاطب. در «مرگ یزدگرد»، تاریخ به شکلی عریان زیر سؤال می‌رود. هیچ روایت قطعی‌ای وجود ندارد و هر شخصیت حقیقت را آن‌گونه بازگو می‌کند که به نفع اوست. نمایش بیش از آن‌که درباره‌ مرگ یک شاه باشد، درباره‌ سازوکار قدرت و چگونگی ساخته‌شدن حقیقت است.
بیضایی اهل سازش نبود؛ نه با ساختارهای اداری، نه با سلیقه‌ غالب و نه با منطق بازار. این سرسختی اگرچه از او چهره‌ای محترم ساخت، اما عملاً او را به حاشیه راند. تعداد کم فیلم‌ها، اجرای محدود نمایش‌ها و در نهایت مهاجرت، نتیجه‌ طبیعی این مسیر بود. البته باید منصف بود: بیضایی آگاهانه راه آسان را انتخاب نکرد. زبان آثارش ساده‌سازی نشد و مخاطب برای ورود به جهان او باید زحمت می‌کشید. این انتخاب شاید دامنه‌ مخاطبانش را محدود کرد، اما انسجام و کیفیت پروژه‌اش را حفظ کرد. او حاضر نشد برای بیشتر دیده‌شدن، کمتر فکر کند.
بیضایی ستاره‌ رسانه‌ای نبود، اما معیار بود. بسیاری از فیلمسازان، نمایشنامه‌نویسان و پژوهشگران، مستقیم یا غیرمستقیم از او آموخته‌اند. حتی آن‌هایی که کوشیدند راهی متفاوت بروند، ناچار بودند نسبت خود را با او تعریف کنند. این نوع تأثیر، در آمار و تیراژ دیده نمی‌شود، اما در لایه‌های عمیق فرهنگ باقی می‌ماند.
بازخوانی بیضایی، بازگشت به گذشته نیست؛ بازگشت به پرسش است. پرسش از هویت، از روایت، از زبان و از نسبت ما با تاریخ. در دوره‌ای که هنر یا به سرگرمی بی‌خطر تقلیل یافته یا به واکنش‌های فوری سیاسی، یادآوری آثار بیضایی تلنگری جدی است: هنر می‌تواند آرام، سخت و ماندگار باشد. شاید امروز بیش از هر زمان دیگری بتوان فهمید چرا او با زمانه‌اش کنار نیامد؛ نه از سر ناتوانی، بلکه از سر نخواستن.
بهرام بیضایی از آن هنرمندانی است که فقدان‌شان تازه ارزش حضورشان را آشکار می‌کند. او نه اسطوره‌ای دست‌نیافتنی بود و نه هنرمندی بی‌خطا، اما صداقت، جدیت و وسواس فکری‌اش او را به چهره‌ای یگانه در فرهنگ معاصر ایران تبدیل کرد. آثارش شاید همیشه آسان نباشند، اما دقیقاً به همین دلیل، هنوز حرف دارند.
هیچ‌وقت قدرش دانسته نشد، شاید وقتی دیگر، نسلی دیگر ارجش نهند.

5959

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.