
جنگ دوازدهروزه، فارغ از روایتهای متضاد سیاسی، صحنهای شد برای دیدهشدن بخشی از توان موشکی جمهوری اسلامی ایران؛ توانی که آرام ساخته شد، بیسر و صدا توسعه یافت و حالا به یکی از مؤلفههای اصلی موازنه قدرت در منطقه بدل شده است.
سالهاست که درباره توان موشکی ایران گفته میشود «هدفش استفاده نیست، هدفش جلوگیری از جنگ است». این گزاره تا پیش از این، بیشتر یک مفهوم نظری بود؛ مفهومی که در دکترین دفاعی ایران ریشه دارد و بر این اصل استوار است که کشوری بدون نیروی هوایی مدرنِ برونمرزی، ناچار است ابزار دیگری برای ایجاد توازن پیدا کند. موشک، در این چارچوب، جایگزین هواپیما شد؛ نه بهعنوان سلاح تهاجمی صرف، بلکه بهعنوان زبان بازدارندگی.
جنگ دوازدهروزه اما این مفهوم را از سطح نظری به سطح عملی آورد. برای نخستینبار، مجموعهای از موشکهای ساخت داخل ایران، نه در رزمایش، نه در شلیک آزمایشی، بلکه در یک تقابل واقعی و پرریسک به کار گرفته شدند؛ تقابلی که در آن، سامانههای پدافندی چندلایه اسرائیل، از گنبد آهنین تا فلاخن داوود و پیکان، به چالش کشیده شدند. مهمتر از تعداد شلیکها، نوع موشکها، الگوی استفاده و پیام راهبردی آنها بود.
ایران در این نبرد، برخلاف تصور برخی تحلیلگران، بهدنبال نمایش حداکثری نبود. نه خبری از شلیک کور و بیهدف بود و نه استفاده نمایشی از تمام ظرفیت. انتخاب موشکها، زمانبندی شلیکها و حتی سکوت خبری اولیه، همگی نشان میداد که موضوع، «ضربه احساسی» نیست؛ بلکه انتقال یک پیام دقیق است: توان موشکی ایران، به مرحلهای رسیده که میتواند از سد لایههای پیچیده دفاع موشکی عبور کند، حتی اگر همه شلیکها به هدف نرسند.

در میان موشکهایی که بنا بر گزارشهای علنی و تحلیلهای میدانی در این تقابل مورد استفاده قرار گرفتند، چند نام بیش از بقیه تکرار شد؛ نه لزوماً بهخاطر جدید بودن، بلکه بهدلیل ترکیب برد، دقت و قابلیت عبور از پدافند.
یکی از این موشکها، نسلهای مختلف خانواده «فاتح» بود؛ موشکهایی با سوخت جامد، زمان آمادهسازی کوتاه و دقت بالا. فلسفه طراحی فاتح از ابتدا بر «ضربه سریع و دقیق» بنا شده بود و در این نبرد نیز همین ویژگی به چشم آمد. گزارشها حاکی از آن است که نسخههای ارتقایافته این خانواده، با خطای دایرهای بسیار محدود، توانستند اهداف مشخصی را در عمق سرزمینی مورد اصابت قرار دهند؛ حتی در شرایطی که پدافند فعال بود.
در کنار فاتح، نام «خیبرشکن» نیز بیش از گذشته مطرح شد. موشکی که نه فقط بهخاطر برد بالاتر، بلکه بهدلیل طراحی سرجنگی و مانورپذیری در فاز نهایی، مورد توجه قرار گرفت. خیبرشکن نماینده نسلی از موشکهای ایرانی است که تلاش کردهاند ضعف سنتی موشکهای بالستیک در برابر رهگیری را کاهش دهند؛ با تغییر مسیر در لحظات پایانی، افزایش سرعت در فاز نهایی و کاهش زمان واکنش پدافند.
همچنین گزارشهایی درباره استفاده محدود اما هدفمند از موشکهای برد متوسط با سرجنگی جداشونده منتشر شد؛ موشکهایی که فلسفه وجودیشان، شکستن لایههای دفاعی و اشباع سامانههای رهگیر است. حتی اگر همه این موشکها به هدف نرسیده باشند، نفسِ مجبورکردن پدافند دشمن به شلیک گسترده و پرهزینه، خود بخشی از معادله بازدارندگی است.
نکته مهم در این میان، تنوع موشکها بود. ایران در این نبرد، به یک نوع موشک متکی نماند. این تنوع، کار پدافند را پیچیدهتر میکند؛ زیرا هر سامانه دفاعی، برای مقابله با یک پروفایل پروازی خاص بهینه شده و تغییر مداوم این پروفایلها، احتمال خطا را افزایش میدهد.

شاید مهمترین نتیجه این تقابل، نه در تعداد اصابتها، بلکه در تغییر ذهنیت راهبردی باشد. تا پیش از این، بسیاری از تحلیلگران منطقهای، توان موشکی ایران را بیشتر بهعنوان یک ابزار روانی میدیدند؛ ابزاری برای تهدید، نه برای استفاده واقعی. جنگ دوازدهروزه این تصویر را اصلاح کرد.
برای اسرائیل، این نبرد یک یادآوری جدی بود: حتی پیشرفتهترین سامانههای دفاعی هم مصونیت کامل ایجاد نمیکنند. هزینه رهگیری هر موشک، گاه چندین برابر هزینه ساخت موشک مهاجم است و در یک درگیری فرسایشی، این عدم توازن میتواند تعیینکننده باشد. برای کشورهای منطقه نیز پیام روشن بود؛ موازنه قدرت، دیگر صرفاً به تعداد جنگندهها یا سطح همکاری با قدرتهای بزرگ وابسته نیست.
از سوی دیگر، برای ایران، این نبرد بیش از آنکه نمایش قدرت باشد، آزمون دکترین بود. دکترین دفاعیای که سالها بر «بازدارندگی فعال» تأکید کرده و حالا در عمل، کارآمدی نسبی آن را نشان داده است. استفاده کنترلشده از توان موشکی، پرهیز از عبور از خطوطی که به جنگ تمامعیار منجر شود و در عین حال، حفظ اعتبار بازدارندگی، نشان میدهد که این توان صرفاً انباشته نشده، بلکه برای سناریوهای واقعی طراحی شده است.

در سطح افکار عمومی نیز، این جنگ نگاهها را تغییر داد. موشکهایی که پیشتر فقط در رژهها دیده میشدند یا نامشان در گزارشهای فنی میآمد، حالا به عنصر ملموس امنیت ملی بدل شدند. این تغییر ادراک، چه در داخل و چه در خارج، بخشی از قدرت نرمِ حاصل از قدرت سخت است.
جنگ دوازدهروزه، شاید از نظر زمانی کوتاه بود، اما از نظر راهبردی، اثری ماندگار بر جای گذاشت. ایران نشان داد که توان موشکیاش نه یک شعار، بلکه یک ابزار واقعی در معادلات امنیتی است؛ ابزاری که میتواند بدون ورود به جنگ کلاسیک، معادله را تغییر دهد. موشکهای ایرانی در این نبرد، نه برای ویرانی گسترده، بلکه برای ارسال پیام شلیک شدند؛ پیامی که مخاطبانش فقط یک طرف نبودند.
واقعیت این است که توان موشکی ایران، امروز به مرحلهای رسیده که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت یا صرفاً در سطح تبلیغاتی تحلیل کرد. این توان، محصول سالها سرمایهگذاری، تجربه، آزمون و خطا و نگاه مستقل به امنیت ملی است؛ توانی که در جنگ دوازدهروزه، برای نخستینبار به زبان میدان سخن گفت.
این گزارش را به "حسن طهرانی مقدم تقدیم" می کنم ، مردی که بعضی ها حتی نمیخواستند در بدنه سپاه بماند، ولی او ماند تا امروز اگر سیلی خوردیم ، سیلی سخت تری بزنیم !