برترینها: پیروزی مراکش بر پرتغال و صعود این تیم به جمع چهار تیم برتر جام جهانی، واکنشهایی را در برخی رسانههای ایرانی داشته که کمی متفاوت است. کار کردن تصاویری از شادی مراکشیها در صفحه اول برخی رسانهها مثل روزنامه فرهیختگان، متفاوت است چون اصلا مراکش در دنیای فوتبال هواداری ندارد و مثلا آرژانتین یا فرانسه نیست که صعودش به جمع چهار تیم کسانی را در ایران خوشحال کند. شاید این رسانهها پس از ناکامی تیم ملی به دنبال سهمی از شادیهای جام جهانی هستند، انگار چون تیم ملی ناکام مانده و نشده که از این خوانِ پر لذت، لقمهای برداریم، حالا پیروزی مراکش فرصتیست و با شادیِ آنها شاد میشویم. شادی البته به هر بهانهای که باشد قطعا مباح است و روا.

به هر حال بدون هیچ پیشداوری و قضاوتی در این مطلب مروری داریم به این قِسم واکنشها، در ابتدا یادداشتی از «روزنامه جوان»: «برخی بازیها تحلیل فنی ندارد، مثل پیروزی مغرب بر پرتغال، اینجا مهم است که پرچم فلسطین بدون حضور در جام جهانی، برافراشته است و برافراشته میماند! پرچم فلسطین که در حذف اسپانیا و در حذف بلژیک نیز در دست بازیکنان مغرب بود، حالا نسیم نیمهنهایی جام جهانی هم آن را به اهتزار درخواهد آورد تا فلسطین که نماد مظلومیت در برابر اشغالگری صهیونیستهاست، یادآور همه مظلومیتهای تاریخ ازجمله مظلومیت مغربیها دربرابر استعمارگران اروپایی باشد. مغرب سه کشور استعمارگر و اشغالگر قدیم، پرتغال، اسپانیا و بلژیک را در همین جام جهانی حذف کرده است. مغربیها در پس هربازی، سجده میکنند، دست مادران باحجاب خود را میبوسند و با پرچم فلسطینیهای مظلوم دور افتخار میزنند مهم آن است که مغرب تا فینال فقط تا حذف یکی از دو استعمارگر و اشغالگر بزرگ تاریخ یعنی فرانسه یا انگلیس فاصله دارد..به اینکه آن پرچمهای رنگین ننگین که میخواستند بر بازو ببندند چه غافلگیرانه جای خود را به پرچم مظلومیت اسلام در برابر متجاوزان قرن اخیر داد. ببازید اسطورهها! ببازید قهرمانان زمین سبز! ببازید رکوردداران و سلاطین فوتبال! از دور خارج شوید! این پرچم مظلومیت یک ملت بهخون غلتیده در تاریخ است که نسیم نیمهنهایی جام جهانی بر آن وزیدن گرفته است»

مسعود فروغی هم در «روزنامه فرهیختگان» نوشت:
«ما آدمهایی احساسی هستیم، آنقدر که دیشب انگار در غربیترین سرزمینی که موذنها روزانه و منظم به یکتایی خدای احد و واحد و پیامبری آخرین رسولش، محمد مصطفی(ص) شهادت میدهند به دنیا آمده بودیم. جامجهانی امسال در خاکی میان آبهای خلیجفارس و در کشوری به مساحت پهنای کوچکی از ایران ما را میخواستند میدان مین کنند. میخواستند مستطیل سبز فوتبال را رینگ بوکس کنند و به صورت ما مشت بکوبند. نشانهاش صورت سرخ و عصبانی کارمندان سعودی در لندن، نشانهاش عصبانیت کارمندان پادشاهی انگلیس که با زبان مادری به خاک پدری خیانت میکنند. در همین جامجهانی فوتبال که میخواستند جهان اسلام را با آب خلیجفارس غسل تعمید بدهند و صهیونیستها را جزءآدمیزاد کنند، ضداسرائیلیترین تماشاگران جام به چهارتای آخر رسیدند

خدایی که بزرگ است، از مستطیل سبز و توپ گرد آن رسانهای میسازد که هیچکسی فکرش را نمیکرد. این هویت جمعی جماعت مسلمان که خدایی یکتا و پیامبری واحد دارند است که آن مرد ناشناس مراکشی را محبوب قلب ما کرد. او پرید به بالاترین جایی که میشد و توپ را چسباند به سقف دروازه پرتغالیها. ما اینجا هزاران کیلومتر «شرقی»تر از «مغرب» پریدیم هوا. چه کسی فکرش را میکرد؟ به خدا که هیچکس. حالا آن شلمغزهای کارمند سعودی در لندن روزی چند بار رو به پرچم صهیونیستها تعظیم کنند و مردی مهاجر از همزبان ما را به خاطر مبارزه با صهیونیستها تقدیس کنند. مهم نیست. اتفاقا با موفقیت تیم ملی مراکش در مستطیل سبز، با شکست دادن کانادا و بلژیک و اسپانیا و پرتغال نشان دادیم این «زبان مشترک» نیست که اهمیت دارد؛ که «قلب مشترک» برای رسیدن به آرمان مشترک مهمتر است».