برترینها - آرمان رمضانی: در این مقاله قرار است همراه هم تصاویری ببینیم از آدمهایی که خطر حسابی از بیخ گوششان رد شده است. آدمهایی که شاید اگر اندکی بدشانستر بودند حالا اساسا در بین ما نبودند که بخواهند تصاویرِ این اتفاق را در شبکههای اجتماعی پست کنند.


این حادثه در یکی از شهرهای هلند اتفاق افتاده است. قطار موفق نشده به موقع توقف کند و به خاطر سرعت زیاد حتی از موانعی که برای مواقع اضطراری کار گذاشته شده بود هم عبور کرده است. در نهایت اما دمِ این مجسمه نهنگ توانسته این قطار را متوقف کند.

"این سکهها ظاهرا همیشه همراه پدرِ پدربزرگم بوده و پس از مرگش هم به نسلهای بعدی رسیده است. پدر پدربزرگم در جنگ جهانی اول سرباز بوده و مورد اصابت گلوله نیروهای دشمن واقع شده است و این چند سکه جانش را نجات داده است."

البته با توجه به فجایع دیگرِ حاضر در این مقاله، این یکی احتمالا چندان هم بزرگ نیست اما جالب است. این تصویر را یک پدر در حسابش پست کرده و در توضیح آن نوشته:
"دیشب پسرم ماشین را بیرون برده بود و شخصی از پشت به او کوبید. ظاهرا آن فرد رفتاری حسابی دیوانهوار داشته و پس از فحاشی و داد و بیداد، بدون تحویل مدارکش از مهلکه فرار کرده است و پسرم هم به خاطر اضطراب فراموش کرده بود پلاکش را یادداشت کند. امروز وقتی خواستم در نور روز نگاهی به ماشین بیندازم با این صحنه روبرو شدم. به خاطر کثیفی ماشین، پلاک ماشین خاطی روی ماشین ما ثبت شده است."

فردی که این عکس را پست کرده ضمن تشکر فراوان از فداکاری آتشنشانها توضیح داده که آتشسوزی گسترده کالیفرنیا دقیقا تا مرز حیاط پشتی خانهاش پیش آمده و خوشبختانه مهار شده است.

"این کلاه بر سر دوستِ موتور سوار من بوده و او دیروز به شدت تصادف میکند. ظاهرا یک خودرو چراغ قرمز را رد کرده و به موتور او کوبیده است. اگر دوستم به خاطر گرمای هوا یا هر دلیل دیگری از کلاه ایمنی نصفه ( Skull Cap کلاههای ایمنی مرسوم برای موتور سواران که فقط از سر محافظت میکند و بخشی برای حفاظت از صورت و چانه ندارد) استفاده میکرد حالا احتمالا استخوان پایینی فکش را از دست داده بود."

"دیشب نزدیکی ساعت 2 نیمه شب به فکرم افتاد که تا پمپ بنزین نزدیک خانه بروم و خرید کنم. معمولا در آن ساعت بیرون نمیروم و چیزِ ضروری هم نمیخواستم اما دیشب به دلم افتاد که بروم. وقتی برگشتم با این صحنه روبرو شدم."

"این تصویر یکی از دوستان من است. دیروز داشت در بزرگراه جی هشتاد، بیرون برکلی رانندگی میکرد که یک میله فلزی با سرعت زیاد به سمتش آمد و اگر نحوه قرارگیری پاهایش کمی متفاوت بود حتما یک یا دو پایش را از دست میداد."

"وقتی این اتفاق عجیب افتاد، من و دوستانم روی آن صندلیها نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم و میخندیدیم. هیچکدام آسیبی ندیدیم البته به جز زهره ترک شدن."





فردی که این تصویر از تلفن همراهش را پست کرده در توضیح آن نوشته که مشغول فیلمبرداری از فردی بوده که با تیر و کمان تهدیدش میکرده که این اتفاق افتاده است. بد ندیدم یادآوری کنم اگر در این دوره و زمانه فردی با تیر و کمان آماده شلیک تهدیدتان کرد به جای فیلمبرداری فرار کنید.



"امروز صبح تنها چند سانتی متر با مرگ فاصله داشتم. داشتم در بزرگراه رانندگی میکردم که این تکه الوار نمیدانم از کجا و پرواز کنان به سمت شیشه جلوی ماشین من آمد. باورکردنی نبود. وقتی از حرکت ایستاد تنها چند سانتیمتر با صورتم فاصله داشت."

"امروز در آزمایشگاه مشغول کار با محلولها بودم که این اتفاق افتاد. نمیتوانم باور کنم اگر فقط یادم رفته بود عینک بزنم الان چشمهایم را از دست داده بودم."

"این خودروی خانواده همسرم است. آنها مشغول رانندگی در یکی از جادههای کوهستانی کالیفرنیا بودند که این سنگ بزرگ پس از سقوط به جلوی ماشینشان برخورد کرد. نمیتوانم به این فکر نکنم که اگر فقط یک ثانیه زودتر راه افتاده بودند و یک متر جلوتر بودند چه میشد."



فردی که این عکس را پست کرده در توضیح آن نوشته:"امروز صبح به سرعت مشغول رانندگی به سمت اداره جدیدم بودم. روز اول کارم بود و چون گرسنه بودم تصمیم گرفتم در حین رانندگی غذا هم بخورم. نمیتوانم به اندازه کافی از کمربند ایمنی ماشینم تشکر کنم."

ظاهرا گربه خانواده در حین شیطنتهایش تنگ ماهی را از روی میز به پایین انداخته و ماهی به قدری خوش شانس بوده که تنگ دقیقا به شکلی روی زمین افتاده که مانع خالی شدن آبش شده است. البته حالا برداشتن تنگ ماهی از روی زمین هم نیاز به فکر دارد.