برترینها: یکی از کابران توئیتر با انتشار تصویر زیر نوشت: اینجا نشستیم یک گوشه فرودگاه، دستم توی دست بابامه، من و بابا بغض داریم و مامانم داره در گوشم آواز میخونه. حالا ۱۳ سال از اون روز گذشته من دیگه اون دست رو ندارم و نفس گرم مامان ۱۲۰۰۰ کیلومتر ازم دوره

امشب پدر یکی دیگه از دوستانمون فوت کرده، توی پرواز بوده به عشق کنار پدر بودن در آخرین لحظات که پدر زودتر از اینکه پرواز پسرش بشینه، میره و من هر بار با غم رفقا در غم خودم فرو میرم. رفقایی که روزهای از دست دادن بابا برام همینجای دور افتاده دنیا کنارم بودند.
مهدی تدینی نیز در همین رابطه طی یادداشتی در اینستاگرام به مسئله مهاجرت ایرانیان پرداخت که در ادامه میخوانید
مدتهاست که با دلی خون به مسئلۀ مهاجرت ایرانیان فکر میکنم. اما دیگر کاسۀ صبرم لبریز شده و میخواهم به اندازۀ خودم کاری کنم. حقیقت را بخواهید، دلم میخواست چنان نفوذی داشتم که میتوانستم چیزی مثل «کمپینِ نه به مهاجرت» راه بیندازم. همیشه، از وقتی یادم میآید، وقتی کسی خیال مهاجرت داشت، تشویقش میکردم و برایش آرزوی موفقیت میکردم و کاملاً هم به او حق میدادم، بدون هیچگونه نقدی. مسئله انتخاب شخصی است و فرد آزاد است برای بهروزی و موفقیت خود هر تصمیمی بگیرد. همیشه هم به ایرانیان مهاجری که موفق بودهاند، افتخار کردهام.

پیش آمده است که از دوستان نزدیکم شنیدهام به فکر مهاجرتند چون دیگر توان دادن اجارۀ خانه را ندارند. این حرفشان مانند خنجری است که شاهرگم را میزند. خون از روحم فواره میکشد... چرا باید مردم شریف و زحمتکش، فرهیخته و باسواد پس از عمری کار و زحمت شرافتمندانه به دلیل ترس از ناتوانی در تأمین سرپناه در دهۀ چهارم زندگی پس از عمری مقاومت در برابر ایده مهاجرت سرانجام تسلیم شوند؟ اگر بخواهم فهرستی از نارضایتیها و دلسردیها که دلیل مهاجرت است ردیف کنم، سیاههای بلند میشود که عموماً قابل تأیید و درک است.
وقتی چشماندازها خراب شود و ورزشکار و نخبه، دانشجو و کارفرما، کاسب و کارمند شرایط نامطلوبِ تغییرناپذیری را بر خود حاکم ببینند، حق دارند فکر کنند قرار نیست در ایران سهیم باشند و طبیعی است دیگر نتوانند این وضع را تحمل کنند و بروند بهروزی، آرامش و زندگی به شیوۀ مطلوب خود را در جای دیگری بجویند.
پس با من از ناملایمات، بیمهریها، سرخوردگیها و دستهایی که ایرانیان را بدون بیان علنی به سمت مهاجرت میرانند، سخن نگویید. همۀ اینها را میدانم. به اندازۀ شما. همۀ ما در این شرایط به دنیا آمدهایم و بزرگ شدهایم و در ایرانی بودن به مقام تخصص رسیدهایم. پس اگر میخواهم در مخالفت با مهاجرت صحبت کنم، نه از دلایل آن غافلم و نه فراموش کردهام مقصر این مهاجرت کیست. این حق مسلم را هم برای فرد قائلم که دنبال سعادت خود باشد؛ هر جای این دنیا.

اما از این پس میخواهم با صدای بلند به مخالفت با مهاجرت برخیزم. از همه دردهای شما باخبرم. اما بمانید. اگر با این شعار از ایران میروید که اینجا درست بشو نیست. رفتن شما فقط تبدیل ایران به ایرانی بهتر را به تعویق میاندازد. باور کنید ما به تک تک شما نیاز داریم. به حضور فیزیکی شما. آقا و خانم پزشک، آقا و خانم مهندس، هموطن زحمتکش، میدانم بارها حساب کردهاید با این تخصص در فلان کشور چند برابر بیشتر درآمد دارید. اما با رفتن شما ما یک عنصر مهم را از دست میدهیم آی دانشجوی ترم اولی که دنبال اپلای کردنی، برایت بهترینها را آرزو دارم اما یادت باشد ما به حضور تو نیاز داریم.
بگذاریم جان کلام و استدلال اصلیام را بگویم: من با گفتمان مهاجرت در ایران مشکل دارم. جوی کاملا غیرانتقادی بر گفتمان مهاجرت حاکم است. یعنی مفاهیم، احساسات و محاسباتی که حول مفهوم مهاجرت شکل گرفته کاملا و به نحوی بدیهی مثبت و غیرانتقادی است. مهاجرت خیرمحض انگاشته شده و ماندن شری تحمیلی و از سر ناچاری است.
پس مسئلهام را روشن میگویم: در ایران نگاه به مهاجرت مطلقا غیرانتقادی است؛ از هر نقدی فارغ است؛ حتی از نقدهای عقلانی و محاسباتی. فقط به یک عده با روحیه دلالی چون دنبال ثروت اندوزی آسان، غیررقابتی و سوداگرانهاند، گاهی میگویند هیچ جا مثل ایران نمیتوان پول درآورد! اینها هم البته وقتی خوب پول درآوردند هوس می کنند پایگاهی در ترکیه دبی یا جایی دیگر برای خود تدارک ببینند و پولشان را اینجا درآوردند و جای دیگر خرج کنند. اما بیاید این نگاه غیرانتقادی به مهاجرت را بشکنیم. نه به دلایل اخلاقی که در ابتدا گفتم... نه باور کنید خود مهاجرت به عنوان اتفاقی که کل زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد نیازمند نگاه انتقادیتری است. من از هموطنان مهاجرت کرده خواهش میکنم کمک کنند تا این نگاه انتقادی نسبت به مهاجرت در فضای عمومی گشوده شود. کمک کنید تا ایرانیان داخل نگاهی معقول و انتقادی به مهاجرت داشته باشند و درباره هزینهها و ریسکهای مهاجرت با هموطنان خود صحبت کنید.

میدانم، میدانم، اینک چه آنها که رفتهاند و چه آنها که میل به رفتن دارند و توان رفتن ندارند یا امیدوار به رفتنند، ملامتم میکنند که اجازه ندارم دیگران را از رفتن برای رسیدن به یک زندگی بهتر باز دارم. اما بیایید در این باره بیشتر فکر کنیم و این نگاه غیرانتقادی و مطلقا مثبت به مهاجرت را عوض کنیم. نفع ما و ایران و به ویژه نفع آینده فرزندانمان در این است که این جو را بشکنیم ، متقاعد شویم برای منافعی بزرگتر از منفعتی کوچکتر بگذریم آن نفع بزرگتر چیست؟ یاران است؛ یارانی که در حقیقت ماییم. باور کنید دلخوشیهایی هست... دلخوشیهایی بزرگ. اینجا مال ماست. بمانید