از نبودنت تا مغز استخوان جهان سوخت... به کجا چنین شتابان سردار و محبوب دلها! هر هفته با آتش نبودنتان گر گرفته و مسیر رفتنتان را از فرودگاه بغداد تا آسمانها سیر میکنیم وهر کداممان واژههایی از ذهن به قلم جاری کرده و از شما مینگاریم تا ساعت یک و بیست دقیقه بامداد، ساعتی که به وقت تو عزیزتر از جانمان نامگذاری شد به حکم دلدادگی لحظه لحظه برای شما دلتنگ ودلتنگتر شویم.
سردارشما با اخلاص و بصیرت بیگانه نبودید، در رگهایتان این واژگان موج میزد هرچه بصیرت بیشتر، به اخلاص عمل نزدیکتر و هرچه مخلصتر بصیرت بیشتر... و چه خوب آموختید! چه نشان و آیت بجایی که خداوند در قرآن میفرمایند «اَللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا» هرچه به خدا نزدیکتر شویم و مخلصانهتر عمل کنیم، خداوند نیز «یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّور» نور بیشتری به انسان میدهد و وقتی نور الهی باشد، بصیرت بیشتر میشود و انسان میتواند واقعیتها و حقائق را بهتر درک کند. این امرچه زیبا در شما ابر مرد تاریخمان متبلور بود.
حال من در چرخش قلم بر دل و جان میگویم «میخواهم ابراهیمی باشم»
حکایتی نغز و پر محتوا بر این جمله که من هم می خواهم ابراهیمی باشم... وقتی که نمرودیان بیابان وسیعی را پر از هیزم کردند و آن را به آتش مبدل ساختند تا حضرت ابراهیم (ع) را در درون آن قرار دهند آتش آنقدر شعلهور بود که پرندگان تا چهار فرسخ نمیتوانستند در فضا پرواز کنند در این میان زنبوری دهانش را پر ازآب کرد و بر آتش ریخت و حضرت جبرئیل (ع ) از او پرسید: «این مقدار آب چه سودی دارد؟» زنبور در پاسخ داد: «خداوند هر کسی رابه اندازه قدرتش، تکلیف میکند من هم میخواهم ابراهیمی باشم.»
من مشغول نگارش نمایشنامهای برای نمایش تک نفره... که به زودی برای اجرا آماده میشود بودم؛ در این نمایش که به پردهخوانی، نقالی و تعزیه شباهت دارد، سه پرده در نظر گرفته شده است؛ ۱ـ زندگانی حضرت امالبنین (س) و حضرت عباس (ع) ۲ـ توجه به بخشی از فعالیتهای شهید سلیمانی ۳ـ اجرای ترکیبی از نمادها و نشانههای تابلوی اول ودوم، نیاکان حضرت امالبنین (س) از دلاوران عرب بودند و حماسههای جاویدان داشتند. حضرت عباس (ع) هم از این امر بیبهره نبودند و در عین شجاعت و دلیری، در ولایتمداری بینظیر بودند. سردار سلیمانی هم ولایتمدار حقیقی بود، آیا به غیر این است که اوصاف نیکو را جز در مکتب امام حسین (ع) آموخته بود؟ در واقع در این پرده شباهت علمداری حضرت عباس (ع) در تاریخ اسلام و علمداری حاج قاسم در تاریخ معاصر بیان میشود.
سردار سلیمانی را میان اسطوره و اسوه، اسوه یافتم. او بالاتر از هر اسطوره و همایی بود. شهید حاج قاسم سلیمانی را حقا که باید قهرمان قهرمانان دانست، قصههای اوست که در سراسر دنیا حرفی برای گفتن دارد. او در اقدامات جهادی خستگی را ازپای درآورد؛ از سوی دیگر این شهید اهل مطالعه و پژوهش بود و متأسفانه این بُعد شخصیتی شهید سلیمانی کمتر شناخته شده است. در این پرده از نمایش، شناسه شهید سلیمانی که از دلنوشتههای خودش استخراج شده، به شکل رجزخوانی و حماسهخوانی بیان میشود. به عنوان مثال، پایبندی به دو اصل «تولّی» و «تبرّی» و همچنین تواضع از ویژگیهای ممتاز او بود.
ضمن اینکه سعی شده است از این جمله تولستوی نویسنده روسی با این مضمون که «هنر وسیله کسب لذت نیست بلکه وسیله ارتباط با انسانهاست»؛ در این رویداد فرهنگی به صورت بهینه استفاده شود.
این نمایش ترکیبی از هنر دینی، آئینی (تعزیه)، و تئاتر همراه با نور و صداست ـ البته شرایط محیط و فضای اجرا در این امر بسیار مهم است ـ هنر دینی و توجه به بُعد معنوی کار، نوعی اشراق و شهود را در دل خود نهفته دارد که با نگاه مخاطب حس و جان میگیرد. در این اجرا که با مجموعهای از آثار هنری یا فرآیندهای خلاقیت، طراحی و ساختن شکل گرفته است، اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی مد نظر است. در نمایش «بصیر»، برای صحنه، شکل مدور را در نظر گرفتیم، دایره نمادی عالم ملکوت است؛ موضوعی که در تعزیه هم رواج دارد؛ در حقیقت تصور حرکت و زمان (که دو عنصر مترادفند) از نگاه ویژهای در کار برخوردار است.
در این نمایش، فضای صحنه کاملاً با فضای طراحی لباس هماهنگ و همآواست. ضمن اینکه فضای تاریخی اسلامی با تاریخ معاصر به گونهای مترادف هم هستند که ویژگی خاص و معناگرا به کلیت کار میبخشد.
شهید سلیمانی خودش روضه و نوحه میخواند، در منزلش همیشه روضه حضرت زهرا (س) را برگزار میکرد و این خلوص نیت بود که او را مشمول «الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ آنهایی که با ایمان و عمل صالح زیست میکنند خداوند محبت آنها را در دلها میاندازد» کرد و همه را تحت تأثیر قرار داد. واقعاً این که به این شهید میگویند «سردار دلها» تعبیر دقیقی است و اینجا در راستای کاری که در وسع و توان خود برای این شهید انجام میدهم لازم است بگویم: من هم میخواهم ابراهیمی باشم.
انتهای پیام